آخرالزمان
آخرالزمان
آخِرٌ الزَّمان، اصطلاحی که در فرهنگ ادیان بزرگ دنیا دیده میشود و در ادیان ابراهیمی از اهمیت و برجستگی ویژهای برخوردار است. عقاید مربوط به آخر الزمان بخشی از مجموعه عقایدی است که به پایان این جهان و پیدایش جهان دیگر مربوط میشود و ادیان بزرگ درباره آن پیشگوییهایی کردهاند. در این مقاله نخست به بررسی عقاید مسلمانان پرداخته میشود و سپس به لحاظ قرابت میان اسلام و آیین یهود و مسیحیت، عقاید این دو آیین آورده میشود. در پایان برای آگاهی از فرهنگ باستانی ایران قبل از اسلام، عقاید زردشتی درباره آخرالزمان به این مقاله افزوده میگردد.
I. در آیین اسلام
در قرآن مجید گفتار صریحی درباره آخرالزمان نیست و این اصطلاحی است که در احادیث و مؤلفات مسلمانان به چشم میخورد. احادیث آخرالزمان را بسیاری از محدثان از جمله بخاری (۱۹/۴۹)، ابوداود (۴/۱۱۳)، ابن ماجه (۱/۴۹)، احمد بن حنبل (۳/۵) و مجلسی (۵۲/۱۸۵، ۲۰۷، ۲۱۲، ۲۶۱) آوردهاند.
این اصطلاح، در کتابهای حدیث و تفسیر در دو معنی به کار رفته است: نخست، همه آن قسمت از زمان که بنابر عقیده مسلمانان، دوران نبوت پیامبر اسلام است و از آغاز نبوت پیامبر تا وقوع قیامت را شامل میشود. دوم، فقط آخرین بخش از دوران یاد شده که در آن مهدی موعود ظهور میکند و تحولات عظیمی در عالم واقع میشود. اتصاف حضرت محمد(ص) به پیامبر آخرالزمان در میان مسلمانان با این دو مطلب ارتباط دارد: نخست اینکه پیامبر اسلام خاتم پیامبران است و شریعت وی به دلیل کامل بودن تا پایان این عالم اعتبار دارد و او پیامبر آخرین قسمت از زمان است که به قیامت میپیوندد؛ دیگر اینکه در نخستین سدههای اسلام، حداقل تصور عدهای از مسلمانان چنین بود که قیام قیامت نزدیک است و ظهور پیامبر اسلام در عصری واقع شده که به قیامت متصل است.
این عقیده به روایاتی مستند بود که از پیامبر نقل میشد و به موجب آنها وی گفته بود که میان عصر وی و برپا شدن رستاخیز فاصله چندانی نیست. در یکی از این روایات آمده که پیامبر در یکی از روزها به هنگام غروب آفتاب به اصحاب خود فرمود: «آنچه از عمر دنیا باقی مانده، به گذشته آن همان نسبت را دارد که باقیمانده وقت امروز نسبت به گذشته آن دارد» (طبری، ۱/۱۰). در روایات دیگری آمده که پیامبر میفرمود: «میان من و قیامت فاصله نیست، همان سان که میان دو انگشت سبابه و وسطی فاصله نیست» (مسلم، ۲/۵۸۱). گرچه در اسناد این روایات، هنوز تحقیق لازم به عمل نیامده و صحت استناد آنها به پیامبر اسلام محرز نیست، ولی مسلماً این روایات در تفکر مسلمانان اثر میبخشیده و این تصور را پیش میآورده که میان بعثت پیامبر اسلام و برپا شدن رستاخیز فاصله بسیار کمی است.
مسلمانان از تصور عمومی پیشینیان درباره محدودیت زمان این عالم و تعیین سنوات آن متأثّر بودند. تصور پیشینیان این بود که از آغاز این جهان چندین هزار سال بیش نمیگذرد و جهان مادی عمر کوتاهی دارد و آغاز و انجام آن به هم نزدیک است. طبری ضمن نقل عقاید گذشتگان درباره مقدار زمان این جهان مینویسد: پارهای آغاز تا انجام «زمان» را ۶۰۰۰ سال میدانند و پارهای ۷۰۰۰ سال، ولی من این مدت را ۱۴۰۰۰ سال میدانم. ۷۰۰۰ سال از آغاز خلقت تا پایان آفرینش آدم ابوالبشر و ۷۰۰۰ سال پس از آن تا قیام قیامت (تاریخ، ۱/۵۵). ابن اثیر نیز مانند همین مطالب را نقل کرده است (الکامل، ۱/۱۴). پارهای از دانشمندان مسلمان تاریخگذاری عالم و تعیین باقیمانده عمر آن را آنگونه که از طبری و ابن اثیر نقل شد، از جمله اسرائیلیات میشمارند و رد میکنند. آنان بر این عقیدهاند که به موجب آیه «وَعِنْدَهُ عِلْمُ السّاعَهِِ» (لقمان /۳۱/۳۴، زخرف /۴۳/۸۵) و آیات مشابه آن، کسی غیر از خداوند از عمر عالم آگاه نیست و پیشبینی باقیمانده آن امکان ندارد.
در فرهنگ عامه مسلمانان مخصوصاً شیعه، اصطلاح آخرالزمان حکایت از عصری میکند که مهدی موعود در آن ظهور میکند و تحولات ویژهای در جهان رخ میدهد. در روایات مسلمانان برای این عصر مشخصات ویژهای (به نام علائم آخرالزمان) نقل شده است.
از مجموع روایاتی که در کتابهای حدیث، تفسیر و تاریخ درباره عصر ظهور مهدی موعود نقل شده، دو مطلب درباره مشخصات آخرالزمان ــ به معنی عصر مهدی موعود ــ به صورت تواتر معنوی به دست میآید. نخست اینکه اینکه در این عصر، پیش از ظهور مهدی موعود، فسادر اخلاقی و بیداد و ستم همه جوامع بشری را فرا میگیرد و به صورت عامترین پدیده در روابط انسانها درمیآید. دیگر اینکه پس از ظهور مهدی، تحول عظیمی در جوامع واقع میشود، فساد و ستم از میان میرود و توحید و عدل و رشد کامل عقلی و عملی در سراسر زندگی انسانها گسترش مییابد. معروفترین حدیث که با عبارات گوناگون نقل شده، علامت اصلی دوران حکومت مهدی در آخرالزمان را بال گستردن داد بر سراسر جهان یاد میکند: خداوند جهان را که از بیداد و تباهی آکنده شده است، به وسیله او از قسط و عدل پر میسازد (ابن ماجه، ۲/۱۳۳۶؛ مجلسی، ۵۲/۲۶۶). برخی، مجموعه مشخصات و علائم آخرالزمان را که مربوط به عصر مهدی موعود میشود و در احادیث پیشگویی شده است. چنین تفسیر کردهاند: پیروزی نهایی صلاح و عدالت و آزادی، حکومت جهانی واحد، عمران تمام زمین، بلوغ بشریت به خردمندی کامل و آزادی از جبرهای طبیعی و اجتماعی، برقراری مساوات کامل میان انسانها در امر ثروت، منتفی شدن کامل مفاسد اخلاقی، منتفی شدن جنگ و سازگاری انسان و طبیعت (مطهری، ۶۰).
در پارهای از روایات اسلامی برای آخرالزمان علائم دیگری نیز یاد شده است، مانند ظهور دجال، ظهور دابَّهُ الاَرض که چهارپایی عظیمالجُثَّه است و خروج یأجوج و مأجوج (ه م م) و نزول عیسی در میان مردم (بخاری، ۲۴/۱۸۵ـ۱۹۰؛ مجلسی، ۵۲/۱۸۱).
گرچه این روایات که از وقوع یک رشته رویدادهای غیرعادی خبر میدهد، در بسیاری از کتابهای حدیث و سایر مؤلفات اسلامی نقل شده، ولی تاکنون پژوهش لازم درباره صحت اسناد آنها انجام نیافته است و نیز درباره محتوای آنها تفسیری که مورد اتفاق باشد، ارائه نگردیده است. عدهای از دانشمندان مسلمان مقصود واقعی این احادیث را همان میدانند که از ظواهر الفاظ حدیث برمیآید و عدهای دیر میکوشند تعبیرات این روایات را به صورت رمز و تمثیل بفهمند.
افزون بر اصطلاح «علائم آخرالزمان»، در فرهنگ مسلمانان اصطلاح مشابه دیگری است و آن «اَشْراطُ السّاعَه» (علادم برپا شدن رستاخیز) است. گرچه این اصطلاح به علائم وقوع قیامت اختصاص دارد، ولی از بررسی روایاتی که زیر این عنوان در کتابهای حدیث نقل شده است، بر میآید که مضمون این روایات، مطالب مشترک بسیاری با روایات آخرالزمان دارد و بسیاری از علائم، در هر دو دسته از روایات ذکر شده است (ابن ماجه، ۲/۱۳۴۱، ۱۳۴۲، ۱۳۴۳). با وجود اشتراک در مضمون روایات یاد شده، این مطلب مسلم است که در همه ادوار تاریخ مسلمانان، مسأله آخرالزمان به صورت آشکاری از مسأله قیامت تفکیک شده است. به عقیده مسلمانان، قیامت همان احوالی است که پس از فنای این عالم مادی واقع میشود، ولی دوره آخرالزمان، قسمت پایانی همین عالم است و به این عقیده مربوط میشود که عالم اجسام (دنیا) سرانجام فانی خواهد شد و زمان به پایان خواهد رسید.
در نظر عدهای از مفسران متأخر مسلمان، علاوه بر روایاتی که از آن سخن گفته شد، در قرآن آیاتی است که نظر به آینده جوامع انسانی دارد و درباره حکومت توحید و عدل در آینده زندگی انسان مطالبی بیان میکند. اینان معتقدند که آیات مربوط به استخلاف انسان در زمین، فرمانروا شدن نیکوکاران زمین (وراثت صالحان) و پیروزی حق بر باطل به رغم جولان دائمی باطل، آیاتی هستند که سرنوشت آینده بشریت را پیشگویی میکنند و مستقیماً به مسأله آخرالزمان مربوط میشوند. محمد رشید رضا (۹/۸۰)، محمدحسین طباطبایی (۱۴/۳۳۰) و سید قطب (۵/۳۰۰۱، ۳۰۰۲) به ترتیب در ذیل آیات ۱۲۸ از سوره ۷ (اعراف)، ۱۰۵ از سوره ۲۱ (انبیاء) و ۱۷۱ـ۱۷۲ از سوره ۳۷ (صافات) قرآن، این عقیده را توضیح دادهاند.
اینان، ایات و روایات مربوط به تحولات آخرالزمان را بیانگر نوعی فلسفه تاریخ میدانند. این مفسران که از روحیه خاص عصر ما یعنی جستوجوی نوعی فلسفه برای تاریخ انسان متأثرند، در صدد کشف فلسفه تاریخ از دیدگاه اسلام برآمدهاند و آن را در این ایات و امثال آن یافتهاند. در نظر اینان، تحولات آخرالزمان که در روایات بیان شده، چیزی جز آینده طبیعی جامعه انسانی نیست. عصر آخرالزمان عبارت است از دوران شکوفایی تکامل اجتماعی و طبیعی نوع انسان. چنین آیندهای امری است محتوم و مسلمانان باید انتظار آن را بکشند.
نظر جمعی از علما آن است که این انتظار هرگز نباید به گونه چشم دوختنِ منفعلانه به وقوع حوادث باشد، بلکه باید حالتی باشد سراسر پر از فعالیت و امیدواری. مسلمانِ خواهان صلاح جامعه انسانی و آگاه از تحقق قطعی اهداف تاریخی انتظار باید سرشار از امید، آمادگی و کوششی در خور این انتظار باشد: انتظاری مثبت، نه منفی.
در چارچوب این برداشت فلسفی، آخرالزمان قطعه معیّنی از تاریخ نوع انسان است که نه ممکن است پیش افتد و نه ممکن است واپس افکنده شود. نوع انسان باید حرکت تکاملی تدریجی خود را که بر مبنای پیروزی تدریجی حق بر باطل صورت میگیرد، همواره دنبال کند تا به دوره آخرالزمان برسد.
در نقطه مقابل این تصور که طرحی برای فلسفه تاریخ است، در آثار اکثر مسلمانان قدیم اعم از شیعه و سنی مسأله آخرالزمان ظاهراً به فلسفه تاریخ ربط داده نشده است.
علمای قدیم نه در تفسیر آیات سخن از تحول طبیعی جامعه انسانی به سوی حکومت توحید و عدل به میان آوردهاند و نه روایات آخرالزمان را به چنین فلسفهای برای تاریخ مربوط کردهاند. در نظر آنان تحولات آخرالزمان امری است غیرعادی که در آخرین بخش از زندگی نوع انسان واقع میشود و به تحولات قبلی جامعه انسانی مربوط نمیگردد. در آثار آنها تاریخ عبارت است از مجموعه حوادث پراکنده؛ و پیروزی حق بر باطل در آخرالزمان حادثهای است مخصوص همان عصر و نه فلسفهای که تاریخ براساس آن حرکت میکند. مبنای عقیده به حکومت توحید و عدل در آخرالزمان نیز صرفاً همین است که چنین مطلبی از طریق روایات پیشگویی شده است. فکر تکامل اجتماعی انسان در طول تاریخ برای آنان ناشناخته است. در چهارچوب تصور این پیشینیان، برخلاف آنچه در برداشت فلسفی از آخرالزمان دیده میشد، ممکن است که هر قطعهای از تاریخ نوع انسان، آخرالزمان باشد. چیزی که هست، فقط خدا میداند این قطعه کدام است. تفاوتی که میان علمای قدیم شیعی و سنی در این مسأله هست، این است که علمای اهل سنت آیاتی را که در آنها وعده پیروزی حق بر باطل و وراثت مؤمنان در زمین داده شده، مربوط به پیروزیهای صدر اسلام میدانند، ولی علمای شیعه معتقدند که این آیات مربوط به عصر مهدی موعود است.
این دانشمندان در ذیل آیات مذکور روایاتی را از امامان شیعه نقل کردهاند که به موجب آنها این آیات از تحولات آخرالزمان خبر میدهد (طوسی، ۷/۲۸۳ـ۲۸۴، ۸/۱۲۹). بدینسان، در میان شیعه پیشگویی حکومت توحید و عدل در آخرالزمان تنها منحر به روایات نبود، بلکه قرآن نیز یکی از منابع این مطلب به شمار میآمد. افزون بر این، عقیده شیعه به این مطلب که مهدی موعود در ۲۵۶ق/۸۷۰م از صلب امام حسن عسکری(ع) متولد شده و پس از ۷۰ سال دوران غیبت کبری را آغاز کرده است و در آینده ظهور خواهد کرد، انتظار آخرالزمان را در میان شیعه قوت بخشیده است. بر اثر مجموع این عوامل بود که در طول تاریخ اسلام، شیعه به صورت یک اقلیت معارض و مبارز درآمد و در میان آنان قیامهای دامنهدار متعددی به وقوع پیوست. ولی این تفاوت که در نگرش اهل سنت و شیعه درباره آخرالزمان در کار بود، به این معنی نبود که قدمای شیعه نوعی فلسفه تاریخ پدید آورده بودند و به تکامل اجتماعی نوع انسان در طول تاریخ معتقد بودند. در آثار علمای قدیم شیعه که درباره مهدی موعود تألیف شده، درباره حکومت توحید و عدل در عصر مهدی تأکیدات فراوان شده است، ولی از بینش فلسفی درباره تاریخ، سخنی به میان نیامده است. از باب گواه بر این مطلب، میتوان کتابهای الغیبه و اکمال الدین را از طوسی و ابن بابویه یاد کرد.
آنچه درباره فقدان فلسفه تاریخ در آثار اکثر علمای قدیم اسلام گفته شد، به این معنی نیست که در هیچیک از متون قدیمی مسلمانان مجال چنین استنباطی نیست. در پارهای از متون به تعبیراتی درباره آینده جوامع بشری بر میخوریم که فهمیدن آنها به صورت فلسفه تاریخ مناسبتر از فهمیدن آنها به صورت نوعی پیشگویی به نظر میآید. در رسایل اخوان الصفا چنین آمده است: ظهور دولت در میان بعضی از مردم و امتها و افزایش قدرت برخی از پادشاهان و خروج بعضی از شورشگران و تجدید ولایات در حوزه ملک و حوادث دیگری از اینگونه، در جهت صلاح شأن جهان و رساندن آن به ترقی و کمال است. نیز هر چند عوامل تباهی مانند جنگها و فتنهها و غارتگریها، در میان میآیند و در نتیجه آنها برخی شهرها ویران میگردند و رشد و رونق بعضی اقوام از میان میرود، سرانجامِ همه آنها به سوی صلاح و بهبود است (۳/۲۶۴).
ابن خلدون نیز از جمله کسانی است که در مقدمه خود به نوعی فلسفه تاریخ قائل شده است. کلیات عقاید مربوط به آخرالزمان از جمله مطالبی است که تقریباً در میان همه فرقههای بزرگ اسلام پذیرفته شده است، ولی اینکه آیا تحولات آخرالزمان با ظهور مهدی موعود پدیدار خواهد شد نیز اینکه مهدی موعود چه کسی است، مورد اختلاف است.
مآخذ:
ابن اثیر، عزالدین، الکامل، بیروت، دارصادر، ۱۹۷۹م؛
ابن بابویه، محمد بن علی، اکمال الدین، نجف، المطبعه الحیدریه، ۱۳۸۹ق، جم ؛
ابن حنبل، احمد، مسند، بیروت، دارصادر، ۱۳، ۳۸، ۵/۲۳۵؛
ابن ماجه، محمد بن یزید، سنن، بیروت، دارالفکر، ۱۳۹۵ق؛
ابوداود، سلیمان بن اشعث، سنن، داراحیاء السنه النبویه؛
رسائل اخوان الصفا، تهران، مکتب الاعلام الاسلامی، ۱۴۰۵ق؛
بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح (کتاب الفتن)، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ۱۹۸۱م؛
ترمذی، محمد بن عیسی، الجامع الصحیح، به کوشش ابراهیم عطوره عوض، مصر، مصطفی البابی الحلبی، ۴/۴۸، ۵۰؛
رشیدرضا، محمد، المنار، بیروت، دارالمعرفه؛ زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف، بیروت، دارالمعرفه للطباعه و النشر، ۱/۶۲؛
طباطبایی، محمدحسین، المیزان، بیروت، مؤسسهالاعلمی، ۱۳۹۱ق؛
طبری، محمد بن جریر، تاریخ، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۸۱ـ۱۸۸۲م؛
طوسی، محمد بن حسین، التبیان، به کوشش احمد حبیب قصیر العاملی، بیروت، داراحیاء التراث العربی؛ همو، الغیبه، نجف، مکتبهالصادق، ۱۳۸۵ق، جم ؛
قطب، سید، فی ظلال القرآن، بیروت، دارالمشرق، ۱۹۸۲م؛
مجلسی، محمدتقی، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، ۱۹۸۳م؛
مسلم، ابوالحسین، صحیح، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۳۹۷ق؛
مطهری، مرتضی، جامعه و تاریخ، تهران، صدرا، ص ۴۵ـ ۶۵؛ همو، قیام و انقلاب مهدی، تهران، صدرا، ۱۳۹۸ق.
محمد مجتهد شبستری
II. در دین یهود
دوران قبل از اسارت: تصور «آخر الزمان»، به معنی پایان دوران جهان و پیوستن آن به قیامت کبری، در بین قوم یهود از سدههای ۳۳ و ۲قم پیدا شده است. پیش از این زمان بنیاسرائیل که خود را قوم برگزیده خداوند میدانستند، در انتظار دورانی بودند که در آن وعده الهی تحقق یابد، و خداوند قوم برگزیده خود را در «سرزمین موعود» مستقر، و دشمنان آن را نابود کند، و عدل و احسان خود را بر سراسر جهان بگستراند. در دورههای بعد از حکومت داوود و سلیمان، که این قوم از لحاظ اجتماعی دجار پریشانی و تفرقه و از لحاظ دینی و اخلاقی گرفتار فساد و انحطاط شده و گرایش به شرکت و الحاد در میان آنان شدت گرفته بود، غایت این آرزو و انتظار بازگشت قدرت و وحدت و خلوص دوران گذشته بود و انتظارِ زمانی میرفت که خداوند بار دیگر پیشوایی همچون موسی و یوشع و داوود و سلیمان در میان ایشان ظاهر سازد تا بدکاران و مفسدان را کیفر دهد و قوم را از تیرهبختی و خواری «نجات» بخشد.
عاموس نبی (سده ۸۸ قم) که سخنانش بیشتر انذار و تحذیر است، از رسیدن این زمان سخن گفته و از آن به نام «روز خداوند» (یوم یهوه) یاد کرده است، ولی این روز، روز انتقام الهی است و روزی است که خداوند بنی اسرائیل را به جرم تبهکاریها و گناهانی که مرتکب شدهاند کیفر خواهد داد: «وای بر شما که مشتاق روز خداوند میباشید. روز خداوند برای شما چه خواهد بود؟ تاریکی، و نه روشنایی؛ ظلمت غلیظی که در آن هیچ درخشندگی نباشد» (۵: ۱۸ـ۲۰). ولی سخنان عاموس همگی تهدید و انذار نیست، بلکه برای بنیاسرائیل، بعد از آنکه کیفر گناهان و بد عهدیهای خود را دیدند، روز سعادت و خیر نیز پیشبینی میکند: «لیکن خداوند میگوید که خاندان یعقوب را بالکل هلاک نخواهم ساخت. در آن روز خیمه داوود را که افتاده است، برپا خواهم نمود، و بار دیگر از زمینی که به ایشان دادهام کنده نخواهند شد» (۹: ۸ ـ ۱۵).
در کتاب هوشع، معاصر عاموس، و بعضی دیگر از کتابهای عهد عتیق که کلاً به دوران قبل از اسارت (۵۹۷ قم) تعلق دارند (چون میکاه، ناحوم، ارمیا و بخشهایی از اشعیا) نیز این گونه انذارات و وعیدها دیده میشود. در بخشهایی از کتاب اشعیا که انتساب آنها به اشعیاء نبی (سده هشتم قم) کمتر مورد تردید است، هنگامی که «روز خداوند» فرا رسد همه عاصیان و گنهکاران ــ از یهود و غیریهود ــ نابود خواهند شد (۲۹: ۶ ـ۷). ولی در عین حال، گروهی که مؤمن و درستکارند (و اشعیا آنان را «بقیه اسرائیل» و «بقیه یعقوب» و «بقیه قوم خداوند» میخواند)، سرانجام مشمول رأفت و عنایت الهی خواهند شد و به سوی خدای خویش باز خواهد گشت (۱۰: ۲۱ـ۲۲، ۱۲: ۱ـ۶، ۲۸: ۵ ـ۶). پادشاهی از نسل یسّی (پدر داوود) که «روح خداوند بر او قرار گرفته» و حکیم و خداترس است، ظهور خواهد کرد و جهان را از عدل و خیر و برکت پرخواهد ساخت چنانکه «گرگ با بره سکونت خواهد داشت و پلنگ با بزغاله خواهد خوابید» (۱۱: ۱ـ ۸)؛ کوران بینا، کران شنوا، و گنگان گویا و لنگان خرامان خواهند شد (۳۵: ۵ ـ۶).
در کتاب هوشع و میکاه، که هر دو از معاصران اشعیاء بودند نیز از فرا رسیدن این روز و صلح و سعادت بیپایانی که پس از آن خواهد بود، سخن رفته است (هوشع، ۲: ۲۰ـ ۲۵) و از آمدن پادشاهی عادل که «طلوعهای او از قدیم و ایام ازل» بوده، خبر داده شده است (میکاه، ۵: ۲ـ۶).
یک قرن بعد، در اواخر سده ۷۷ قم صفنیا و ارمیا و ناحوم از رسیدن «روز خداوند» و نزول آتش غضب الهی بر جهانِ سرشار از گناه و ظلم و فساد خبر میدهند و صفنیا و ارمیا «روز بزرگ خداوند» را بسیار نزدیک میبینند. در کتابهای این انبیا نیز گروهی که از گناه و عصیان بر کنار بودهاند، فرقه ناجیه به شمار آمدهاند و ارمیا، چون اشعیا و میکاه، از ظهور پاشاهی از نسل داوود که عدل الهی را در جهان جاری خواهد کرد، خبر میدهد (ارمیا، ۲۳: ۵ ـ۶).
در این کتابها که به دوران پیش از اسارت تعلق دارند «روز خداوند» پایان جهان نیست و سخنی از رستاخیز آخرالزمانی و پاداش و کیفر اخروی به میان نمیآید. قهر و غضب الهی و «روز خداوند» در همین جهان است و عاصیان بنیاسرائیل و دشمنان آن قوم را در بر میگیرد و پادشاهی که ظهور خواهد کرد، عدل و اراده خداوند را از لحاظ مصالح قوم یهود برپا خواهد ساخت و عهدی را که در طور سینا بسته شده بود، دوباره تجدید خواهد کرد.
دوران بعد از اسارت: نبوکد نصر، پادشاه بابل (۶۰۵ ـ۵۶۲۲ قم) چند بار بر اورشلیم حملهور شد و شهر را غارت و معبد را که از زمان سلیمان مرکز حیات دینی و اجتماعی بنیاسرائیل بود، ویران کرد و اکثریت آن قوم را اسیر کرده به بابل برد. این دوران تا ۵۳۹قم که کورش هخامنشی بابل را فتح کرد ادامه داشت. در این سال کورش بنیاسرائیل را به اورشلیم بازگرداند و فرمان داد تا خرابیهای شهر را مرمت و معبد را تجدید بنا کنند. در دوران هخامنشیان و تحت حمایت آنان، اورشلیم دوباره آباد گشت و در زمان نحمیا (سده ۵ قم) به دور شهر حصاری محکم کشیده شد.
در کتابهای این دوره، چون کتاب حزقیال نبی و بخشهایی از کتاب اشعیا که به «اشعیاءِ دوم» (اشعیا، ۴۰: ۱ و ۵۵: ۱۳۳) و «اشعیاءِ سوم» (اشعیا ، ۵۶: ۱ و ۶۶: ۲۴) معروف است، کتاب زکریا، حزقیال، دانیال و چند کتاب دیگر، مصیبتها و بلاهایی که از بابلیان بر قوم بنیاسرائیل رسید و خواری و ذلتی که در دوران اسارت تحمل کردند، همگی کیفر الهی و پاداش گناهان آنان به شمار آمده و آنچه غایت آرزو و انتظار آنان است بازگشت به اورشلیم، تجدید بنای معبد، ظهور فرمانروایی از نسل داوود و تحقق وعده خداوند در سرزمین موعود است «با قلبی نو و روحی نو، پاک شده از گناه» (حزقیال، ۱۱: ۱۷ـ۲۰ و ۳۴: ۱۱ـ۲۴ و ۳۶: ۱ـ ۳۸ و ۴۰: ۱ـ ۴۸).
از پیشگوییهای حزقیال حمله «جوج» (یأجوج) از سرزمین مأجوج است بر بنی اسرائیل، پس از استقرار ایشان در اورشلیم، که خداوند وی و سپاهیانش را نابود خواهد کرد و از آن پس هیچ قدرت دیگری هرگز بر این قوم غالب نخواهد شد (۳۸: ۱ و ۳۹: ۲۹).
در دورانی که زروبابل از جانب کورش مأمور بازگرداندن قوم یهود به اورشلیم و تعمیر شهر شده بود، زکریا او را همان فرمانروای موعود از نسل داوود میدانست (۴: ۶ ـ۷)، و اشعیاء دوم کورش را «مسیح» یا فرمانروایی میشمرد که از جانب خدا تعیین شده است تا قوم را از اسارت نجات دهد و مقدمات حکومت الهی را فراهم سازد (اشعیا ۴۴: ۲۸ و ۴۵: ۱). در کتاب ملاکی که ظاهراً در سده ۵ قم نوشته شده، موضوع «آخر الزمان» به معنای فرجامشناسی آن شکل روشنتری به خود گرفته است. پیش از اینکه «روز عظیم و مهیب خداوند» فرا رسد، ایلیا (الیاس) نبی، که به آسمان صعود کرده و در آنجا زنده است، ظهور خواهد کرد، خداوند در معبد خود فرود خواهد آمد، داوری بزرگ برپا خواهد شد و همه کافران و گنهکاران به پاداش اعمال خود خواهند رسید (ملاکی، ۳: ۱ـ ۶ و ۵:۴). در کتاب زکریای دوم، که ۶ باب آخر کتاب زکریاست، از آمدن منجی موعود یا پادشاه عادلی که سوار بر دراز گوشی، پیروزمندانه، به اورشلیم وارد خواهد شد و سلطنت او از دریا تا دریا و تا اقصای زمین خواهد بود مژده داده شده است (۹:۹ـ۱۰)، و هنگامی که «روز خداوند» بیاید تغییرات بزرگ کیهانی روی خواهد داد: خورشید و ستارگان تاریک خواهند شد، شب روشن خواهد گشت، «آبهای زنده اورشلیم جاری خواهد شد، که نصف آنها به سوی دریای شرقی و نصف دیگر آنها به سوی دریای غربی خواهد رفت… و یهوه بر تمامی زمین پادشاه خواهد بود« (۸:۱۴). در کتاب اشعیاء دوم، «روز خداوند» هنگامی است که سیر تاریخ جهان به نقطه غایت و کمال خود میرسد و «خلقی جدید» آغاز میشود که همگانی است و خاص بنیاسرائیل نیست (۱۷:۴۱ـ۲۰ و ۵:۴۲ ـ۷ و ۱:۴۳ و ۸:۴۵). حرکت و جریان تاریخ طبق طرحی پیش میرود که خداوند از آغاز آفرینش آن را معین و مقرر کرده و تا پایان زمان سیر و حرکت آن ادامه دارد (۲۲:۴۱، ۲۳ و ۸:۴۲ ـ۹ و ۸:۴۶ ـ۱۳). کسی که به اتمام این طرح و رساندن آن به نقطه پایان مأمور است «عبد یهوه » نام دارد، و اوست که باید با تحمل رنجها و بلاهای مداوم و گوناگون گناهان بنیآدم را بر جان خود بخرد و عالم هستی را از ظلم و گناه و فساد پاک سازد و دوران جدید را آغاز کند (۱۳:۵۲ و ۱۲:۵۳). در کتاب اشعیاء سوم از داوری نهایی خداوند و آتش خاموشی ناپذیری که همه گناهکاران را فرو خواهد سوخت و از خلق آسمانهای جدید و زمین جدید (۲:۶۶ـ۲ـ۲۴) و از شکوه و جلال اورشلیم جدید و سُرور و شادی همه مردم جهان در آنجا، سخن رفته است (۶۰:۱۲ ـ۶۲ و ۱۷:۶۵ـ ۲۵). در بخش میانی کتاب اشعیا (۱:۲۴ و ۱۳:۲۷) که به «مکاشفات اشعیا» معروف است (ابواب ۵۶ تا ۲۴:۶۶) و به دورههای متأخر (سده ۳ یا ۲ قم) تعلق دارد، از انهدام جهان در آخرالزمان، رستخیز مردگان و پاداش اعمال خبر داده شده است.
در میان کتابهای رسمی عهد عتیق، موضوعات مربوط به احوال آخرالزمان و ظهور منجی و رستاخیز مردگان و کیفر اعمال، از همهجا صریحتر و روشنتر در کتاب دانیال نبی آمده است. این کتاب در دوران سلطنت آنتیوخوس اپیفانس، فرمانروای سوریه و فلسطین (۱۷۵ـ۱۶۴ قم) و در هنگامی که جامعه یهود از درون در معرض تأثیرات افکار بیگانه (یونانی و ایرانی) قرار گرفته و از بیرون گرفتار آزار و شکنجه عمال دولتی شده بود، نوشته شده و شامل پیشگوییهایی است درباره آینده جهان، ظهور پادشاهی «همجون فرزند انسان» که «با ابرهای آسمان» میآید، و آغاز سلطنتی جاویدان و بیزوال که حکومت «مقدسان حضرت اعلی» و تحقق ملکوت الهی بر روی زمین است (۴۴:۲، ۱۳:۷ـ۱۴، ۲۷). در این زمان مردگان از خاک برمیخیزند و براساس کتابی که همه نامها در آن ثبت است نیکوکاران و گناهکاران از هم جدا میشوند، و هر گروه به پاداش و کیفر شایسته خود میرسند (۱:۱۲ـ۴؛ نک : چارلز، ۲۱۱-۲۱۲).
چنانکه ملاحظه شد، افکار وتصورات مربوط به این موضوع در کتابهای عهد عتیق به تدریج رشد و بسط یافته و «روز یهوه»، که در اصل روز انتقام خداوند از گنهکاران و پیمانشکنان و کافران، و هنگام استقرار حکومت یهوه بر قوم «برگزیده» خود در همین جهان بوده است، در دورههای بعد از زمان اسارت (دوران پراکندگی ) معنایی وسیعتر به خود گرفته و به یک تحول بزرگ «آخر الزمانی» به معنای فرجامشناسیِ آن، مبدل شده است. پاداش و کیفر، دیگر خاص زندگان و «بقیه» قوم نیست، بلکه عام و کلی است و همه مردگان از آغاز تاریخ دوباره زنده میشوند و به داوری نهایی و به سعادت یا شقاوت ابدی میرسند و کسی که طلیعهدار این تحول بزرگ است، دیگر پادشاهی که بر بنی اسرائیل حکومت کند نیست، بلکه کسی است که دروازههای ملکوت الهی و عالم باقی را ــ که جز این عالم است ــ میگشاید.
در کتابهای بینالعهدین: در فاصله میان آخرین بخش کتاب عهد عتیق (کتاب دانیال) و ترتیب و تدوین اناجیل و رسالت عهد جدید، شماری کتب در میان یهودیان تصنیف شد که اصطلاحاً آنها را «نوشتههای بینالعهدین» مینامند. بعضی از این کتب جنبه تاریخی و داستانی دارد، برخی دیگر اندرز و سخنان حکمتآمیزی است که به انبیا و بزرگان زمانهای گذشته نسبت داده شده است و بعضی از آنها «مکاشفات » و پیشگوییهایی است درباره جهان و سرانجام آن. این کتابها در شمار اسفار و صحف رسمی عهد عتیق قرار ندارد، و کلیسای پروتستان نیز آنها را به رسمیت نمیشناسند، ول کلیسای کاتولیک و کلیسای ارتودوکس شرقی چند کتاب از این گروه را که در ترجمه قدیم یونانی عهد عتیق، معروف به ترجمه «هفتادی » و ترجمه لاتین آن آمده است، به رسمیت پذیرفته و در کتاب مقدس گنجانیدهاند. علل رد یا قبول کتابها از طرف یهودیان و مسیحیان هرچه باشد، شک نیست که چگونگی عقاید و جهانبینی یهودیان در این دوره و در یکی دو قرن بعد از انهدام معبد دوم (۷۰م) به روشنی تمام منعکس است. موضوع «آخرالزمان» و آثار و علائم آن در این نوشتهها در حقیقت بسط و ادامه همان اشاراتی است که در بخشهای آخر عهد عتیق دیده میشود، با تفصیل و تنوع بیشتر.
از علائم آمدن «روز یهوه»، گذشته از تغییرات عظیم کیهانی، چون تاریک شدن خورشید و ماه، افتادن ستارگان از آسمان، حدوث طوفانها و زلزلههای دهشتناک، بروز قحط و طاعون، در گرفتن جنگهای سخت با نیروهای ظلم و شر و فساد است. مهمترین این وقایع هجوم سپاه یأجوج و مأجوج و فتنه مسیحای دروغین (دجّال) است که مظاهر قدرتهای شیطاناند. سرانجام قدرت و مشیت الهی بر قوای اهریمنی غالب میشود و عالمی نو که عدل و رحمت الهی بر آن حاکم است، آغاز میگردد. در اغلب نوشتههای بینالعهدین مهمترین علامت پایان زمان، ظهور «منجی» است. که از او به نامهایی چون «مسیحا»، «برگزیده»، «پرهیزگار»، «پسر انسان»، «پسر خدا»، و «انسان» یاد شده است. وی وجودی است ازل، که پیش از خلق جهان، موعد ظهور او و آنجه باید بکند، معلوم و قرر بوده (خنوخ، ۱:۴۶ـ۳) و اکنون واسطه آن تحول بزرگ و تبدیل عالم شر و گناه و مرگ به عالم خیر و سعادت و سُرور ابدی، هم اوست، ولی دوران حکومت او با آغاز رستاخیز و داوری بزرگ پایان میپذیرد و از آن پس حکومت جاوید و بیزوال و بیمنازع خداوند شروع میشود.
این طرح کلی در همه نوشتههای بینالعهدین یکسان نیست و عمومیت ندارد. در بعضی از این آثار نیروهای شیطانی بر «منجی» خروج میکنند و به دست او نابود میشوند و داوری بزرگ را او انجام می دهد و اوست که بر جهان پاک شده از گناه و مرگ حکومتابدی خواهد داشت. در برخی دیگر از این نوشتهها پیش از «منجی» یکی از انبیای گذشته (موسی، ارمیا و یا الیاس) ظهور میکند و راه را برای آمدن او هموار میسازد (مکّابی دوم، ۱۴:۱۵؛ حکمت یشوع بن سیراخ، ۱۰:۴۸ـ۱۱). در مکاشفات عزرا (۲۹:۷ـ۳۳) «منجی» که پادشاهی از نسل داوود است، ۴۰۰ سال حکومت خواهد کرد و همه عوامل ظلم و تباهی را برخواهد انداخت، و رانجام در پایان دوران این جهان وی و همه خلایق خواهند مرد و پس از ۷ روز باز در روز داوری بزرگ و آغاز جهان آتی همه دوباره زنده خواهند شد (نک : چارلز، ۳۴۲).
در «مکاشفات» به طور کلی زمان و جهان هستی به ۲۲ بخش تقسیم میشود: این جهان و زمان جاری که پر از شر و فساد و ظلم و گناه است و شیطان و عوامل او در آن پیوسته در کار و فعالیتند؛ و جهان و زمانی آتی که سراسر نور و سرور است و جاویدان و ابدی است و عدل و رحمت الهی بر آن حکومت دارد. در بعضی از این نوشتهها جهان آتی ادامه همین جهان است و تارخ آن در طول همین تاریخ و زمان متعارف ماست و به اصطلاح کاملاً تاریخی است، ولی در بعضی دیگر جهان آینده در عالمی دیگر و زمانی دیگر و در آن سوی تاریخ و زمان متعارف و به اصطلاح فراتاریخی است. بسیاری از محققان معاصر معتقدند که وجه اول، که در کتب عهد عتیق پیش از دوران اسارت نیز دیده میشود، در میان قوم یهود و در نتیجه احوال و شرایط تاریخی خاص آن قوم پدید آمده است، و وجه دوم به اقتضای همان شرایط و بر حسب نیازهای روحی برخاسته از آن، از فرجامشناسی ثنوی ایرانی تأثیر پذیرفته و با آن درآمیخته است (موینکل، ۲۷۱, ۲۷۷؛ گینیوبر، ۱۴۰, ۱۵۳-۱۵۴, ۱۸۰؛ و مراجعی که وی در یادداشتهای شماره ۴۲۶، ۴۷۲، ۴۷۴ و ۵۸۰ ذکر میکند).
از خصوصیات «مکاشفات» تقسیم طول تاریخ جهان به دورههای معین، و پیشبینی آخرالزمان یا عصر مسیحاست. در کتاب یوبیل که به «مکاشفات موسی» نیز معروف است، تاریخ جهان از آغاز آفرینش تا پایان آن به دورههای ۵۰ ساله و در مکاشفات عزرا معروف به عزرای چهارم (۱۱:۱۴) و زندگینامه آدم و حوا (۲۴) به ۱۲ دوره ۴۰۰ ساله تقسیم میشود (چارلز، ۳۴۲؛ جودائیکا، ۶/۸۷۴) و در مکاشفات خنوخ (معروف به خنوخ دوم) تاریخ عالم ۰۰۰،۶ سال است، زیرا خداوند عالم را در ۶ روز خلق کرد، و چون هر روزِ خداوند ۰۰۰،۱ سال است (مزامیر، ۴:۹۰ـ ۵) پس عمر جهان هم ۰۰۰،۶ سال خواهد بود و چون خداوند روز هفتم را «استراحت» کرد، پس قبل از آنکه عمر جهان به پایان رسد و خلق جدید و جهان باقی آغاز شود، یک دوران هزارساله صلح و داد و آرامش، که عصر حکومت مسیح در آن است طی خواهد گشت و داوری بزرگ و رستاخیز در پایان آن واقع خواهد شد (چارلز، ۳۱۵).
در طومارهای بحر میت که به یکی از فرقهای یهودی این دوران، شاید «اسنی» یا فرقهای نزدیک بدان (نک : رینگرن، ۲۳۳-۲۴۲۲؛ آلبرایت، ۱۱-۲۵)، تعلق داشته و اخیراً در ناحیه «خربه کُمران» فلسطین، در سواحل شمال غربی بحرمیت، از زیر خاک بیرون آمده است، «روز داوری» و «روز خداوند» بسیار نزدیک تصور میشود، و «جامعه» هر لحظه باید منتظر فرارسیدن آن باشد. این گروه که ظاهراً به سبب غلبه بیگانگان بر اورشلیم در اواخر سده ۲ قم و افتادن معبد در دست عوامل دولت روم، از شهر بیرون شده و طبق گفته اشعیاءِ نبی (۳:۴۰) «راه خدا را در بیابان بگشایید» به صورت گروهی و با قواعد و ضوابط دشوار زهدآمیز زندگی میکردند، خود را همان «قوم برگزیده» و «بقیه اسرائیل» می دانستند و طبعاً همه اقوام دیگر، حتی یهودیانی را که از آنها جدا بودند، دشمنان خدا و «فرزندان ظلمت» میشمردند. یکی از این طومارها که «جنگ فرزندان نور با فرزندان ظلمت» نام دارد، شرح جنگ بزرگی است که در آخرالزمان میان نیروهای خیر و شر در میگیرد و سرانجام پس از ۴۰ سال «فرزندان نور» به یاری خداوند و فرشتگان بر «فرزندان ظلمت» و نیروهای شیطانی که سپاه یأجوج و مأجوج نیز در شمار آنهاست، غالب میشوند. در طومار دیگری (سرود شکرگزاری) به آفتها و بلاهایی که از هجوم نیروهای شیطانی پیش از مغلوب شدن بر جهان وارد میشود (همچون روان شدن رود عظیمی از آتش که همه چیز را میسوزاند و کوهها و صخرهها را ذوب میکند) و نیز به داوری بزرگ و پاک شدن جهان از گناه و فساد و مرگ و نو شدن هستی (خلق جدید) اشاره شده است (نک : رینگرن، ۱۵۶-۱۶۶). در نوشتههای این فرقه نیز (چنانکه در کتاب زکریا، ۱۴:۴ دیده میشود) از ۲ مسیحا سخن میرود: «مسیحای اسرائیل» که رهبر سیاسی و نظامی است و «شمشیرش بر همه اقوام داوری خواهد کرد» و «مسیحای هارونی»، از نسل هارون، که مقام دینی و روحانی دارد و کاهن بزرگ است و در آخرالزمان آداب و اعمال دینی را اجرا میکند. علاوه بر این دو، یک «نبی» نیز در این زمان ظاهر میشود که شاید کسی باشد که چون الیاس در نوشتههای عهد عتیق و بینالعهدین، راه را برای آمدن مسیح هموار میکند. چنین به نظر میرسد که این فرقه در حدود ۷۰م مورد هجوم سپاه روم قرار گرفته و به کلی مضمحل شده است، لیکن تأثیرات برخی از آراء خاص آنها در دورههای بعد هم در مسیحیت و هم در دین یهود آشکار است (رینگرن، ۲۴۳-۲۵۴؛ بلک، ۷۹-۱۰۶).
در تلمود: موضوع آخرالزمان و علائم آن در تلمود ادامه و بسط همان مطالبی است که در ادبیات بینالعهدین دیده میشود. به طور کلی در نوشتههای این دوره (از سال ۷۰ م تا سده ۶ م) مدت عمر جهان را از آغاز آفرینش ۰۰۰،۶ و گاهی ۰۰۰،۷ سال دانستهاند، و دورانی که زمان دنیا را از زمان عالم آخرت جدا میکند «ایام مسیحا»ست، و مدت آن گاهی ۴۰ سال، گاهی ۷۰ سال، گاهی ۳۶۵ (به تعداد روزهای سال)، گاهی ۴۰۰ و گاهی ۱۰۰۰ سال حساب میشود. در این دوران است که آشفتگیهای بزرگ در اوضاع طبیعی، حوادث خونبار و فتنههای صعب، ظهور جانوران دهشتناک، و جنگهای سخت با یأجوج و مأجوج و سایر قدرتهای شیطانی روی خواهد داد و سرانجام خداوند جهان را از این بلاها پاک و هستی را نو خواهد کرد.
شرایط دشواری که بعد از تخریب معبد به دست عمال دولت روم در سال ۷۰۰م بر قوم یهود تحمیل شده بود و پریشانیها و آوارگیها و تیره روزیهای روزافزون آنان و یأس و حرمانی که از شکستها و سرکوبشدنهای پی در پی در دل و جانشان جای گرفته بود، این گونه تصورات و آرزوها را در میان آنان تشدید و تقویت میکرد و کسانی بودند که با یقین تمام وقوع این تحول بزرگ را بسیار نزدیک میدیدند و با بیصبری حتی روز و ساعت آن را پیشبینی و تعیین میکردند. ولی هنگامی که پیشبینیها یکی پس از دیگری بینتیجه ماند و از شدت آزارها و شکنجهها چیزی کاسته نشد، ربانیان و علمای یهود هرگونه پیشبینی را در این باب مذموم و ناصواب دانستند و گفتند که زمان بازگشت حکومت «داوودی» و زوال حکومتهای ظلم و جور از اسرار الهی است و هیچکس بر آن آگاهی ندارد (جودائیکا، ۶/۸۸۰).
یکی از نکاتی که در نوشتههای تلمودی تازگی دارد و ظاهراً برخاسته از وقایع سیاسی و تاریخی این دوران است، انتظار ظهور ۲ مسیحا در آخرالزمان است. یکی «مسیحا بن یوسف» از نسل یوسف پیامبر که در جنگ با یأجوج و مأجوج کشته میشود و دیگری «مسیحا بن داوود»، از نسل داوود که کار را به پایان میرساند و داوری بزرگ را آغاز میکند. برخی از محققان معار معتقدند که «مسیحا بن یوسف» در حقیقت تصویری است از «بارکوکبا»، رهبر شورشیان یهودی، که از ۱۳۲ـ ۱۳۵م با حکومت روم به نبرد برخاست. «بارکوکبا» در این پیکار کشته شد. ظاهراً در میان یهودیان کسانی بودند که جنگ با رومیان را جنگ آخرالزمانی با نیروهای شیطانی تصور میکردند و شهادت «بارکوکبا» را مقدمه ظهور مسیحا در پایان جهان میدانستند (نک : کلاوسنر، ۴۰۰-۴۰۱، ۴۸۳-۵۰۱).
درباره جنبشهایی که به نام طلوع ایام مسیحا در دورههای بعد پدید آمد، در مقاله «مسیح» گفتوگو خواهد شد (نک : قیامت، مسیح، یأجوج و مأجوج).
مآخذ:
جودائیکا، ذیل Eschatology؛ کتاب مقدس (عهد عتیق)؛ هیستینگز، ذیل Eschatology؛ نیز:
Albright, W. F. and Mann, C. S., «Qumran and the Essenes», in the Scrolls and Christianity, London, 1969;
Black, M., «The Dead Sea Scrolls and Christian Origin», Ibid: Charles, R. H., Eschatology the Doctrine of Future Life in Israel, Judaism and Christianity, New York, 1963;
Guignebert, Ch., Le mond juif vers le temps de Jesus, Paris, 1969;
Klausner, J., The Messianic Idea in israel, London, 1956;
Mowinkel, S., He That Cometh – The Messianic Concept in the Old Testament and Later Judaism, London, 1956
Ringgren, H., The Faith of Qumran – Theology of the Dead Sea Scrolls (Eng. Trans.), Philadelphia, 1963.
فتحالله مجتبایی
III. مسیحیت
نظریاتی که درباره آخرالزمان در بخشهای مختلف کتاب عهد جدید آمده است یکسان و یکنواخت نیست و به دشواری میتوان تصویری روشن و هماهنگ از آنها در این باب به دست آورد. علت این امر آن است که اولاً هر ۴ انجیل و بخشهای دیگر کتاب عهد جدید نقل اقوال و گزارشهایی درباره اقوال و اعمال عیسی(ع) است که از قول شاگردان و نزدیکان او روایت شده و طبعاً تصورات و دریافتها و سوابق ذهنی ناقلان و نیز زمینههای فکری و فرهنگی شنوندگان در محیطهای متفاوت، در اشکال و معانی روایات مؤثر بوده است.
چنانکه گفته شد، در یکی دو قرن پیش از میلاد مسیح و د طول قرن اول انتظار ظهور منجی یا مسیحایی از نسل داوود، در میان قوم یهود شدت تمام گرفته بود و به اشکال و صور گوناگون جلوهگر میشد. در نظر نخستین پیروان عیسی و مسیحیان اولیه، عیسی انسانی بود برگزیده خدا، مسیحای موعود و منتظر، که گناهان همه گنهکاران را بر خود گرفت، آزار دید، مصلوب شد و روز سوم از گور برخاست و به آسمان صعود کرد و به زودی «رجعت» خواهد کرد. اوست که باید جهان را از ظلم و فساد پاک کند، بندگان خدا را از غلبه نیروهای شیطانی رهایی بخشد و راه رستگاری نهایی را بگشاید. با مرگ عیسی که قربان شدن اوست، میثاق جدیدی میان انسان و خدا بسته میشود. پس از آنکه مسیحیت به سرزمینهای غربی راه یافت و در محیط فکری در فرهنگی یونانی رو به رشد و گسترش نهاد، سخنان منسوب به عیسی که در اصل به زبان آرامی بود، به زبان یونانی ترجمه شد و پیام او، که دنباله نبوتهای پیشین بود و از افکار منعکس در «مکاشفات» یهود و تعلیمات کسانی چون یحیی بن زکریا (معمدان) مایه میگرفت، در قالب تعبیرات و تصورات دینی مردم آن سرزمینها جای گرفت و با مقولات فکری و فلسفی یونانی آمیخته شد (هچ، خصوصاً گفتارهای ۵, ۷-۹, ۱۰, ۱۱؛ بولتمان ۱۷۵ به بعد؛ ناک، ۱۰۶ به بعد).
با اینکه نویسندگان انجیلها و نامهها و سایر بخشهای کتاب عهد جدید همگی عیسی را همان مسیحای موعود آخرالزمان میدانستند، ظاهراً در هیچیک از سخنانی که از او نقل کردهاند (جز در انجیل یوحنا که جدیدترین انجیلهاست و از افکار یونانی متأثر است) وی خود را صریحاً «مسیحا» نگفته و هیچ یک از القاب و عناوین خاص آن «آنکه میآید»، «پسر انسان»، «پسر خدا»، «انسان») را مستقیماً بر خود اطلاق نکرده است و به نوعی بدانها اشاره میکند که گویی مقصود کس دیگری جز خود اوست (بولتمان، ۹۰؛ انسلین، ۱۶۱-۱۶۳). او همیشه از این عناوین به صورت سوم شخص (غایب) سخن میگوید، ولی در عین حال و در اغلب موارد، فحوای کلام و مضمون عبارات به روشنی حاکی از آن است که مرجع این گونه اشارات شخصاوست. علاوه بر این، پارهای از سخنانی که در انجیلها از عیسی(ع) نقل شده است، نشان میدهد که وی خود را آغازگر تحولی بزرگ و آورنده عصری جدید و منجی آخرالزمان میشناخته است. اینکه عیسی یحیی معمدان را همان الیاس پیغمبر میداند (متی، ۱۷: ۱۱ـ۱۳؛ مرقس، ۱۱:۹ـ۱۳) که ظهورش مقدمه ظهور مسیحاست، نیز ناظر بر همین معنی است.
در بخشهای مختلف کتاب عهد جدید درباره آخرالزمان و هنگام رسیدن آن، چندگونه قول و روایت دیده میشود:
۱۱٫ عیسی که خود یک چند از پیروان یحیی بود و به دست او غسل تعمید یافته بود، در آغاز مانند او پایان جهان را بسیار نزدیک میدید و مردمان را به «توبه» و بازگشت به سوی خدا دعوت میکرد و میگفت که تنها کسانی بخشوده و رستگار خواهند بود که پیش از رسیدن آن روز خود را از گناه شسته و شایسته برخورداری از رحمت الهی باشند (مرقس، ۱۴:۱ـ ۱۵؛ متی،۲:۳، ۶). بنابر روایت مرقس و متی، الیاس که باید پیش از آمدن مسیح بیاید و ظهور وی وقوع داوری بزرگ را اعلام کند، هماکنون آمده است. عیسی در جواب شاگردان خود که از آمدن الیاس سؤال کرده بودند، گفت: «البته الیاس میآید و تمام چیزها را اصلاح میکند. لیکن به شما میگویم که الحال الیاس آمده است؛ و او را نشناختند بلکه آنچه خواستند با وی کردند… آنگاه شاگردان دریافتند که درباره یحیی تعمید دهنده بدیشان سخن میگفت» (مرقس، ۱۱:۹ـ۱۳؛ متی،۱۱:۱۷ـ۱۳). بدینسان، پایان جهان امری بود قریبالوقوع و هر لحظه انتظار آن میرفت که صور به صدا درآید و قیامت آغاز شود.
۲٫ بعد از مرگ عیسی و رستاخیز صعود او، این آینده نزدیک طبعاً به آینده دورتری، یعنی به بعد از رجعت ، و به زمانی که هنوز بعضی از شاگران او زنده خواهند بود موکول شد: «هر آینه به شما میگویم بعضی از ایستادگان در اینجا میباشند که تا ملوکت خدا را که به قوت میآید نبینند ذائقه موت را نخواهد چشید» (مرقس، ۱:۹؛ متی، ۲۸:۱۶؛ لوقا، ۲۷:۹). گاهی نیز از رجعت او در آیندهای بسیار دور، پس از ظهور مسیحان دروغین و وقوع جنگها و قحطها و حوادث دیگر، سخن میرود (متی، ۳:۲۴ـ۲۴) و در مواردی دیگر به آیندهای نامعلوم، که هیچکس جز خداوند (پدر) از آن آگاه نیست اشاره میشود (مرقس، ۳۲:۱۳؛ متی، ۳۶:۲۴ و ۱۳:۲۵). به گفته پطرس رسول (۹:۳) این تأخیر نشانه رحمت الهی است و نباید موجب شک و تردید شود؛ زیرا که خداوند به بندگان خود مهلت داده است تا توبه کنند و از گناه پاک شوند.
۳٫ رجعت عیسی و آغاز روز بزرگ و داوری نهایی، واقعهای است ناگهانی و هیچ علامتی از وقوع آن خبر نمیدهد (مرقس، ۳۵:۱۳۳؛ متی، ۱:۲۵ـ۱۳؛ لوقا، ۳۵:۱۲ـ۴۶): «کمرهای خود را بسته، چراغهای خود را افروخته بدارید… مستعد باشید، زیرا در ساعتی که گمان نمیبرید پسر انسان میآید» (لوقا، ۳۵:۱۳ـ۴۰)؛ «ملکوت خدا با مراقبت نمیآید… زیرا چون برق که از یک جانب زیر آسمان لامع شده تا جانب دیگر زیر آسمان درخشان میشود، پسر انسان در یوم خود همچنین خواهد بود» (لوقا، ۲۰:۱۷ـ۲۴)؛ «در لحظهای، در طرفهالعینی، به مجرد نواختن صور اخیر، زیرا کرنا صدا خواهد داد و مردگان بیفساد برخواهند خاست و ما متبدل خواهیم شد» (رساله اول پولس به قرنتیان، ۵۱:۱۵ ـ۵۲).
۴۴٫ ولی در موارد دیگر از علائمی که رجعت عیسی و وقوع آخرالزمان را خبر میدهد و از حوادثی که پیش از آن روی خواهد داد، به تفصیل سخن میرود: بشارت عیسی به سراسر جهان خواهد رسید. پیغمبران کذّاب و مسیحان دروغین ظاهر خواهند شد، قحطها و وباها و زلزلههای بزرگ و جنگها و بلاهای سخت روی خواهد داد، آفتاب و ماه تاریک میشوند و ستارگان فرو میریزند، اساس افلاک متزلزل میشود، برادر برادر را و فرزند پدر را به هلاکت میسپارد و پدر فرزند را به قتل میرساند، «اما همهاینها آغاز دردهای زه است» (مرقس، ۱۳: ۴ـ۲۷؛ متی، ۳:۲۴ـ۳۱؛ لوقا، ۸:۲۱ ـ۲۸). در پایان این احوال علامت پسر انسان بر آسمان پدیدار و مسیح «در جلال خود در ابرها» (متی، ۳:۲۴، ۶۴) و یا «با فرشتگان قدرت خود و در آتش مشتعل» (رساله دوم به تسالونیکیان، ۷:۱ـ ۸؛ رساله اول به قرنتیان، ۱۳:۳). ظهور خواهد کرد، دشمنان خدا و دجال فریبکار را که معجزههای دروغین میآورد و مردم را به گمرانی و ارتداد میکشاند، نابود خواهد کرد (رساله دوم به تسالونیکیان، ۸:۱ ـ۹، ۳:۲ـ۹)، و دشمن آخرین که مرگ است نابود خواهد شد (رساله اول به قرنتیان، ۲۶:۱۵). سپس مردگان با پیکری روحانی زنده خواهند شد (رساله اول به قرنتیان، ۴۴:۱۵ـ ۴۵) و مسیح داوری بزرگ را برقرار خواهد کرد، بدکاران در آتش خواهند سوخت و مؤمنان و پاکان «چون آفتاب رخشان خواهند شد» (متی، ۴۱:۱۳)، زمین و آسمان نو میشود و خلق جدید آغاز خواهد شد (متی، ۲۸:۱۹؛ رساله دوم پطرس، ۱۳:۳).
شرح وقایع آخرالزمان در کتاب عهد جدید از همه جا مفصلتر و نزدیکتر به فرجامشناسی یهود در کتاب مکاشفه یوحنا آمده است. این کتاب که در اواخر سده ۱ قم نوشته شده، شامل رؤیاها و مکاشفاتی است درباره پایان جهان، که غالباً به صورت تمثیلهای عجیب، از آن گونه که در کتاب دانیال نبی دیده میشود بیان شده، و تصویری از شهر آسمانی (اورشلیم سماوی) که جایگاه مؤمنان و رستگاران است ارائه میدهد (۹:۲۱، ۵:۲۲). پیش از رجعت عیسی، تحولات عظیم کیهانی واقع میشود (چون باریدن خون و آتش از آسمان، خونین و زهرآگین شدن دریاها و رودها، تاریک شدن خورشید و ماه و ستارگان… که در پی هم از دمیدن ۷ فرشته در صورهای خئد روی میدهد)، فتنهها و بلاهای عظیم بروز میکند، چون بیماری و مرگ، جنگ و کشتار، قحط و خشکسالی (بابهای ۶، ۱۵، ۱۶). سپس مسیح با سپاهی از فرشتگان ا آسمان فرود میآید، ۲ حیوان عجیبی که نمودار قدرتهای شیطانی حاکمند و جهان را به فساد کشیدهاند و نیز دجال و پیروانش مغلوب و نابود میشوند، دجال در دریای آتش افکنده میشود و پرندگان از خون و گوشت جباران و بدکاران سیر میشوند (۱:۱۳ـ ۱۸، ۱۱:۱۹ـ۲۱). چون قدرتهای شیطانی نابود شدند، شیطان خود به زنجیر کشیده میشود، و ۰۰۰،۱ سال در قعر هاویه محبوس میماند (۱:۲۰ـ۱۰). در این ۰۰۰،۱ سال شهیدان زنده میشوند و مسیح بر جهان حکومت میکند و صلح و خیر و برکت در جهان برقرار میگردد. رنج و بیماری و مرگ نیست، ماه چون خورشید تابناک و خورشید ۷ بار از ماه تابناکتر میگردد. در پایان این هزاره، شیطان از بند رها میشود و سپاه یأجوج و مأجوج اورشلیم را محاصره میکند. ولی آتشی از آسمان فرو میریزد که نیروهای شیطانی را نابود میکند و شیطان در دریای آتش سوخته میشود. پس از آن رستاخیز همگانی برپا و داوری بزرگ آغاز میشود، فرشتگان کتاب اعمال را میگشایند، گنهکاران به دریای آتش انداخته میشوند و نیکوکاران که نامشان در «دفتر حیات» ثبت است، در جهانی نو که ملکوت الهی است به حیات جاوید میرسند (باب ۲۰).
۶۶٫ چنانکه گفته شد، در مواردی از کتاب عهد جدید وقوع آخرالزمان و رجعت عیسی امری است ناگهانی و کسی را از آن خبر نیست. ولی در موارد دیگر این تحول امری است تدریجی و تکاملی، که هماکنون آغاز شده است، همچون افتادن دانه در خاک و رشد و نمو گیاه و به ثمر رسدن آن در پایان این سیر و جریان. عیسی خود این سیر تکاملی را به صورت تمثیلهایی باز گفته است: «ملکوت خدا مانند کسی است که تخم بر زمین بیفشاند و شب و روز بخوابد و برخیزد و تخم بروید و نمو کند، چگونه او نداند. زیرا که زمین به ذات خود ثمر میآورد. اول علف، بعد خوشه، پس از آن دانه کامل در خوشه. و چون ثمر رسید فوراً داس را به کار میبرد، زیرا که وقت حصاد رسیده است. و گفت به چه چیز ملکوت خدا را تشبیه کنیم و برای آن چه مثل بزنیم؟ مثل دانه خردلی است که وقتی که آن را در زمین کارند کوچکترین تخمهای زمینی باشد. لیکن چون کاشته شد میروید و شاخههای بزرگ میآورد، چنانکه مرغان هوا زیر سایهاش میتوانند آشیانه گیرند» (مرقس،۲۶:۴ـ۳۲؛ لوقا، ۱۴:۱۳ـ۲۱؛ متی، ۳۱:۱۳).
طلیعه این جریان تکاملی طبعاً ظهور عیسی و انتشار بشارت اوست (متی، ۲۸:۱۲؛ لوقا، ۲۰:۱۷ـ۲۱۱) و سرانجام با او به غایت خواهد رسید (رساله اول به قرنتیان، ۲۴:۱۵ به بعد). وقتی که فریسیان از عیسی میپرسند که ملکوت خدا کی میآید؟ او در جواب میگوید که ملکوت خدا هماکنون «در میان شماست» (لوقا، ۲۰:۱۷ـ۲۱؛ درباره این عبارت در سطور آینده باز سخن خواهیم گفت)، و اینکه عیسی یحیی معمدان را در مقام الیاس قرار میدهد (مرقس، ۹:۹ـ۱۳؛ متی، ۹:۱۷ـ۱۳) حاکی از آن است که وی زمان خود را آغاز این دوران میداند. در یکی دو مورد در انجیلها از قول او آمده است که زمان پیشین زمان شریعت موسی و انبیاء گذشته بوده و به یحیی ختم شده است (متی، ۱۳:۱۱؛ لوقا، ۱۶:۱۶) و از آن پس دوران جدید روی نموده است که «زمان مسیح» به معنی فرجامشناسی آن و آغاز تحقق ملکوت الهی است (نک : گوگل، II/277-278). وقتی که یحیی در زندان بود از کارهای عیسی با خبر شد و ۲ تن از شاگردان خود را به نزد او فرستا و پرسید که آیا آنکه باید بیاید اوست یا اینکه شخص دیگری را باید منتظر باشند. عیسی در جواب، بیآنکه خود را مسیحای موعود و منتظر بخواند، پیشگوییهایی را که در کتاب اشعیاء نبی (۱۸:۲۹ـ۲۱ و ۵:۳۵ ـ۶) درباره ایام مسیحا آمده است نقل میکند و از وقوع و تحقق آنها در زمان خود سخن میگوید (متی، ۲:۱۱ـ۶). از این روست که پولس رسول در نامه خود به کلیسای کورینت دروازههای نجات را گشوده و همهچیز را «نوشده» میبیند و میگوید «اینک الآن روز نجات است» (رساله دوم به قرنتیان، ۱۷:۵ و ۲:۶).
۷۷٫ در بخشهای دیگری از کتاب عهد جدید ملکوت الهی امری است باطنی و ایمانی، که همهکس بالقوه در آن سهیم است و این تنها زمانی تحقق و فعلیت مییابد که ایمان درست و استوار در دل حاصل شود و حیات روحی و اخلاقی مؤمن را دگرگون گرداند. در بعضی از اقوال و تمثیلاتی که از عیسی نقل کردهاند، این نکته به روشنی ظاهر میشود: ملکوت خدا همچون خمیرمایهای است که در چند ظرف خمیر رشد کند و تمامی خمیرها را فراگیرد (لوقا، ۲۱:۱۳؛ متی، ۲۳:۱۳)؛ کلمه ملکوت مانند بذری است که در سنگلاخ و در خاک خوب کاشته شده است میرباید و کسی که با ایمان محکم کلام خدا را بشنود بذری که در دل او کاشته شده است «بارور شده، بعضی ۱۰۰، بعضی ۶۰ و بعضی ۳۰ ثمر میآورد» (متی، ۱۹:۳ به بعد). سخنی که عیسی در جواب فریسیان گفت و قبلاً نقل شد به نظر برخی از مفسران و صاحبنظران باید «ملکوت خدا در شماست» ترجمه شود. عبارت یونانی entos hymôn esti است که به هر دو صورت قابل ترجمه است. بدینسان، کسی که به مسیح ایمان آورد، در غسل تعمید با او یکی میشود (رساله اول به قرنتیان، ۱۲:۱۲)، از گناه میمیرد و به خدا زنده میگردد. این «زایش دوباره» و حیات نو در مسیح آغاز نجات غایی و وصول به ملکوت الهی است (یوحنا، ۳:۳ـ ۸).
۸۸٫ بنابر نظر دیگری که در بخشهایی از کتاب عهد جدید، خصوصاً در آخرین رسالههای پولس رسول و در انجیل یوحنا دیده میشود و در حقیقت مکملنظر پیشین است، مسیح یک شخص معین نیست، بلکه اصلی است الهی و فوق طبیعی، فراتر از تاریخ و زمان، که پیش از آفرینش جهان بوده و بعد از پایان آن نیز خواهد بود. مسیح علت فاعلی و علت غایی هستی است و آفرینش عالم به واسطه او و برای اوست (رساله پولس به کولسیان، ۱۵:۱ـ ۱۸). همچنان که همه در آدم مردهاند، همه در مسیح زنده خواهند شد (رساله اول به قرنتیان، ۲۲:۱۵). مسیح خود «قیامت و حیات» است (یوحنا، ۲۵:۱۱)، «راه و دروازه نجات» است همان، ۶:۱۴ و ۹:۱۰). او خود آخرالزمان است: رنج کشیدن و مصلوب شدنش رنج و مرگ همگان است، از گور برخاستنش رستاخیز همگانی است و به آسمان رفتنش تحقق ملکوت الهی است، و مؤمنان او که با او یکی شدهاند، در او میمیرند و در او زنده میشوند و در او به حیات جاودان میرسند (رساله به کولسیان، ۱۲:۲ و ۱:۳ـ۴؛ رساله به رومیان، ۳:۶ـ۱۱).
چنانکه ملاحظه میشود موضوع آخرالزمان و رسیدن ملکوت الهی به چند صورت ناهمسان و ظاهراً متناقض در بخشهای مختلف کتاب عهد جدید مطرح شده و این کیفیت از نخستین ادوار تاریخ مسیحیت موجب اختلافنظر در میان اصحاب کلیسا و ناهماهنگی در تفاسیر بوده است. گروهی از آباء اولیه کلیسا و پیروان آنان رجعت عیسی و وقوع آخرالزمان را، با همه علائمی که در مکاشفات برای آن آمده است بسیار نزدیک میدیدند، گروه دیگر خود را در هزاره آخر (ششم) که پایان آن آغاز هزاره مسیح و شهدا (هزاره هفتم) خواهد بود میپنداشتند و گروه سومی که اکثریت مسیحیان را شامل میشد، کلیسای اولیه، یعنی جامعه مؤمنان مسیحیت را که از آن به پیکر عیسی تعبیر شده بود، حضور مسیح و روحالقدس و مقدمه تحقق ملکوت الهی میدانستند. گرایش اول، با گذشت زمان و بینتیجه ماندن انتظارها، به انتظار رجعت و وقوع احوال آخرالزمان در آیندهای نامعلوم تبدیل شد و از آن هنگام تاکنون هر حادثه بزرگ طبیعی یا غیرطبیعی، جنگهای شدید، رواج بیدینی و همانند این گونه رویدادها از علائم رجعت و ظهور مسیح تصور میشده است (نک : بوسه، ۱۵۴ به بعد، ۱۹۵ به بعد). گرایش دوم، یعنی امید به آمدن هزاره مسیح گرچه در آغاز طرفدارانی داشت و در دورههای بعد نیز گهگاه میشد، لیکن هیچگاه به صورت عقیدهای رایج و شایع درنیامد.
اما گرایش سوم اساس فکر مسیحیت در کلیسای کاتولیک روم و کلیسای ارتودکس شرقی شد. کلیسا (جامعه مؤمنان) مظهر ملکوت الهی است، و روحالقدس در آن یعنی در جامعه مؤمنان و در روح هر مؤمن حضور دارد و تأسیس کلیسا آغاز و طلیعه تحقق حکومت خداوند است. جهان بیرون از کلیسا قلمرو شیطان و عرصه گناه است و هر که به جامعه مؤمنان بپیوندد، خود را از سییطره شیطانی رها کرده و نجات یافته است. کلیسا در حال گسترش است و سرانجام به کمال خود خواهد رسید و تمامی جهان را فراخواهد گرفت. و آنگاه ملکوت الهی بیرون از این جهان و بیرون از این تاریخ، در جهانی نو برقرار خواهد شد. این نظر با رسمی شدن و قدرت یافتن کلیسا در امپراطوری روم (از سده ۵ م به بعد) و با آثار و تبلیغات کسانی چون قدیس اگوستین، قوت و سیطره تمام گرفت و در شوراهای متعدد تأیید شد و امروز از اصول اعتقادی کلیسای کاتولیک روم و کلیسای ارتودکس شرقی است و کلیساهای پروتستان نیز غالباً، با تفاوتهایی از برخی جهات، کلاً آن را پذیرفتهاند. در سده ۱۹م به سبب پیشرفتهای علمی و صنعتی جدید و غلبه شیوههای تفکر تعقلی (راسیونالیستی) بسیاری از اصول اعتقادی مسیحیت مورد تردید و حتی انکار قرار گرفت و طبعاً در میان متفکران مسیحی کوششهایی در جهت سازگار کردن دین با علم و توجیه و تبیین این گونه مسائل آغاز شد. دانشمندان به تحقیق در متون کتاب مقدس و نقادی آنها از لحاظ موضوعی و تاریخی و زبانشناسی پرداختند و از آن زمان تاکنون در باب مسائل مختلف کلامی و اعتقادی و تاریخی و نیز در توجیه اختلافاتی که در موضوعات مربوط به فرجامشناسی در بخشهای مختلف کتاب عهد جدید دیده میشود، نظریات و آراء خاص عرضه داشتهاند.
نقادان و متکلمان به اصطلاح «لیبرال» (چون شلایر ماخر ) معتقد بودند که تعلیمات عیسی کلاً پیام صلح و دوستی است و صرفاً جنبه اخلاقی و روحانی دارد و آنچه در کتاب مقدس از قول او درباره آخرالزمان و قیامت و همانند اینگونه مطالب آمده است ساخته نویسندگان انجیلهاست و عیسی خود در این موضوعات سخنی نگفته است (گرانت، ۱۷۵-۱۷۶). در پایان قرن گذشته کسانی چون آلبرت شوایتزر به رد نظریات لیبرالها پرداختند و گفتند که محور و مرکز تعلیمات عیسی بشارت نجات و فرجامشناسی اوست و بدون آن مسیحیت هیچگونه معنی و اصالتی نخواهد داشت. امروز در اینکه جوهر پیام عیسی نوید و بشارت تحقق ملکوت خداست توافق کلی برقرار است، لیکن در چگونگی تفسیر اقوالی که در این باب از قول او نقل شده است اختلافنظر موجود است. بعضی معتقدند که عیسی تنها از آمدن ملکوت و نجات نهایی سخن گفته و آنچه درباره علائم آخرالزمان (چون تحولات عظیم کیهانی، خروج دجال و غیره) که در بخشهای مختلف کتاب عهد جدید دیده میشود، همه را نویسندگان انجیلها از مکاشفات یهودی گرفته و در نوشتههای خود وارد کردهاند (چارلز، ۳۸۳-۳۸۴، ۳۷۹). بعضی دیگر گفتهاند که مخاطبان عیسی یهودیانی بودند که با مکاشفات و فرجامشناسی یهودی آشنایی داشتند و از این روی عیسی سخنان خود را در قالب تصورات و انتظارات و مقولات فکری آنان بیان میکرده و الفاظ و تعابیری به کار میبرده است که برای آنان قابل فهم و قابل قبول باشد. ولی هنگامی که با شاگردان خاص خود سخن میگفته، مقاصد خویش را صریح و خالی از صحنهآراییهای اسطورهای و تصورات مکاشفاتی اظهار میداشته است (داد، ۲۳۷-۲۳۸). در نظر بولتمان متکلم و دانشمند معروف و مؤسس مکتب «اسطوره گشایی »، زبان کتاب مقدس زبان اسطوره و زبان تصاویر ذهنی است و در زیر تعابیر و تصاویر این زبان معانی دیگری نهفته است که باید شناخته گردد و به زبان مفهوم امروزی و مقولات فکری جدید منتقل شود. جوهر فرجامشناسی مسیحیت، که در قالب تعبیرات و تصورات اسطورهآی بیان شده است، دعوت به «انتخاب» و اخذ تصمیم غایی و نهایی است. به عقیده تیّار دوشاردن ، متفکر مسیحی معاصر، عالم هستی در جریان یک سیر تحولی و تکاملی کلی و مداوم قرار دارد که غایت و سرانجام آن تحقق کامل اراده الهی و یکی شدن با خداست.
ولی هنوز در مجامع علمی مسیحیت بحث بر سر این مسائل ادامه دارد: آیا ملکوت الهی در کلیسا آغاز شده و تحقق نهایی آن در کلیسا خواهد بود؟ آیا امری است اجتماعی و به صورت یک تحول و انقلاب بزرگ جهانی به وقوع خواهد پیوست، و آیا تحقق آن به تدریج و در طی مراحل تکاملی خواهد بود؟ آیا امری است فردی و شخصی و فرد باید با پرورش اخلاقی و تکامل روحی شخصاً بدان نایل گردد؟ و آیا چون مسیحیان بنیادگرا باید آنجه را که در کتاب مقدس آمده است عیناً با همان الفاظ و به همان معانی ظاهری پذیرفت و منتظر رجعت مسیح و وقوع تمامی علائم آن بود؟
مآخذ:
Bultmann, R., Primitive Christianity in its Contemporary Setting, New York, 19588;
Dodd, C. H., The Authority of the Bible, New York, 1958;
Enslin, M. S., Christian Beginnings, part I and II, New York, 1956:
Hatch, E., The Influence of Greek Ideas on Christianity, New York, 1957;
Nock, A. D., Conversion, Oxford University Press, 1973:
Grant, R. M., A Short History of the Interpretation of the Bible, New York, 1963;
Goguel, M., Jesus and Origins of Christianity, 2 vols., New York, 1960;
Bousset, W., Die Religion des Judentums im spathellenistischen Zeitalter, Tubingen, 1926.
فتحالله مجتبایی
IV. در دین زردشتی
در گاهان (گاثها) که سرودهای خود زردشت است و در آنها اصول عقاید وی را میتوان یافت، اشاره چندانی به پایان جهان نشده است، اما چنین مینماید که در بندی از گاهان (یسن ۴۳، بند ۳) سخن از مردی است که در آینده میآید و راه نجات را مییابد. این اشاره محتملاً دال بر اعتقاد زردشت به ظهور مرد نجاتبخشی در پایان جهان است. همچنین در گاهان چند بار به واژه سوشینت (سودبخش) بر میخوریم که در ادبیات بعدی زردشتی به صورت سوشیانس درآمده و منجی نهایی زردشتی به شمار آمده است و در موردی نیز سخن از دین سوشینت (سودبخش) برمیخوریم که در ادبیات بعدی زردشتی به صورت سوشیانس درآمده و منجی نهایی زردشتی به شمار آمده است و در موردی نیز سخن از دین سوشینت (یسن ۴۵، بند ۱۱) است. واژه فرشوکرتی (کامل سازی = کامل سازی جهان)، در زبان پهلوی فرشگرد ، یکی دیگر از اصلحاتی است که در گاهان (یسن ۳۰، بند ۹) بدان اشاره شده و به موضوع آخر جهان مربوط میشود، یعنی زمانی که پس از ضعف، و سرانجام نابودی اهریمن و نیروهای اهریمنی، جهان به کمال نخستین خود باز میگردد. در اوستای متأخر که حاصل تلفیق عقاید زردشت و باورهای پیش از زمان او و نیز تحولات دین بعدی است، اشارات بیشتری به پایان جهان شده است (یشت ۱۹، بندهای ۸۸ ـ۹۶).
مطالب مفصل در این باره را در کتابهای پهلوی مییابیم که گرچه زمان تدوین نهایی آنها غالباً سده ۳ و ۴ق/۹ و ۱۰۰م است، مطالب آنها از دورانهای کهن سینه به سینه تا آن زمان رسیده است. براساس این کتابها عمر جهان ۰۰۰،۱۲ سال است که به ۴ دوره ۰۰۰،۳ ساله تقسیم میشود. دوران اختلاط نیکی و بدی که حاصل آن جهان کنونی است، ۰۰۰،۶ سال دوم از این دوره را تشکیل میدهد که «تاریخ» جهان است. زردشت در آغاز هزاره ۱۰، یعنی در میانه دوران اختلاط، ظهور کرده است. ظاهراً در دورانهای کهن فقط اعتقاد به یک منجی که در پایان جهان میآید، وجود داشته است، اما بعداً این اعتقاد پیدا شده که در اواخر هر هزاره از ۰۰۰،۳ سال باقی مانده از عمر جهان پسری که نطفه او در رحم دختری باکره از نسل زردشت، در هنگام آبتنی بسته شده، زاده میشود. ظهور او در آغاز هزاره با معجزاتی همراه است و این در زمانی است که نیروی اهریمن و دیوان همار او افزایش یافته و دین و اصول اخلاقی به سستی گراییده است. ایران دستخوش تاخت و تاز اقوام بیگانه شده و بیگانگان بر ایران فرمانروایی یافتهاند و همه جا دچار جنگهای بزرگ است. از این روست که ظهور منجی لازم مینماید تا قدرت دین مجدداً برقرار گردد. نام ۳ پسر زردشت هوشیدر و هوشیدرماه و سوشیانس است.
در اواخر هزاره ۱۰ هوشیدر متولد میشود و درست در آغاز هزاره ۱۱ در ۳۰ سالگی ظهور میکند. در هنگام ظهور او خورشید ۱۰ شبانه روز در اوج آسمان، همانگونه که در آغاز خلقت در آنجا بود، میایستد و گیاهان به مدت ۳ سال خشک نمیشوند، گرگ بسیار بزرگی که قدرت همه گرگها در آن جمع است، پیدا میشود که هیچ سلاحی بر آن کارگر نیست،غولها و دیوهای گوناگونی ظاهر میشوند که یکی از آنها دیوی است به نام مَلْکوس یا مَرْکوس که سرما و طوفان بزرگی ایجاد میکند و موجب میشود که مردم و حیوانات بسیاری بر اثر آن از میان بروند. سرانجام دعا و استغاثه مؤمنان این دیو را از میان برمیدارد. در پایان سده ۵ از این هزاره ۳/۲ مردم جهان مؤمن و ۳/۱ کافرند. از کسانی که در این زمان به یاری دین زردشتی میآیند، بهرام ور۰جاوند (دارای نیروی معجزهآمیز) از نسل کیان است که از کابل یا هندوستان میآید. همچنین از کسانی که هوشیدر را یاری میکنند، پشوتن پسر گشتاسب است که از جاویدانان به شمار میآید و در این زمان برای یاری هوشیدر با سپاهی از کَنْگْدِز (دژی افسانهای در شرق ایران) بیرون میآید (دینکرد، ۶۶۶ ـ۶۷۲؛ روایات پهلوی، فصل ۴۸، بندهای ۱ تا ۲۱؛ زند بهمن یشت، فصل ۷ و ۸؛ جاماسب نامه، فصل ۱۷، بند ۲).
هوشیدرماه، دومین منجی زردشتی، در اواخر هزاره ۱۱ زاده میشود و در آغاز هزاره ۱۲ (هزاره ۶ از آغاز اختلاط جهان) در ۳۰ سالگی ظهور میکند. خورشید در این هنگام ۲۰ شبانهروز در میان اسمان میایستد و ۶ سال گیاهان خشک نمیشوند. ظهور اژدهای شگفتانگیزی که قدرت همه مارها را در خود دارد، از حوادث این دوران است. حادثه دیگر رها شدن ضحّاک از زندان فریدون است. برای باز به بند کشیدن او گرشاسب که به عقیده زردشتیان، یکی از جاویدانان است، برانگیخته میشود و ضحّاک به دست وی کشته میشود (دینکرد، ۶۷۲ ـ۶۷۴؛ روایات پهلوی، فصل ۴۸، بندهای ۲۲ـ۳۶؛ جاماسب نامه، فصل ۱۷، بند ۴ـ ۸). سرانجام در پایان این هزاره سوشیانس، آخرین منجی زردشتی، ظهور میکند. خورشید ۳۰ شبانهروز در میان آسمان میایستد. جاودانان زردشتی مانند کیخسرو و طوس و گرشاسب به یاری او میآیند. نبرد نهایی نیروهای اورمزدی با قدرتهای اهریمنی، که در این زمان بسیار ضعیف شدهاند، صورت میگیرد. هر یک از ایزدان هماورد اهریمنی خود را از میان میبرد و اورمزد خود اهریمن را شکست میدهد. به روایتی او را از راه همان سوراخی که در آغاز خلقت به جهان تاخته بود، به دوزخ یا عالم تاریکی که جای اصلی اوست، میفرستد و به روایت دیگر، اهریمن کاملاً از میان میرود.
در پایان جهان به جای چشمههای آب، چشمههای آتش بیرون میآید، باران باز میایستد، کوهها بر زمین فرو میریزند و زمین هموار میگردد. این زمان هنگام رستاخیز یعنی برانگیختن مردگان است. وقتی که روان به تن آنان باز آمد و آنان از زمین برخاستند، همه در مجمع ایست واستر گرد میآیند. مؤمنان از کافران جدا میگردند. آنگاه آتش بزرگی جهان را فرا میگیرد و فلزات همه گداخته میشوند و مردم باید از آن رود بزرگ گداخته بگذرند، گذر از این سیل گداخته برای مؤمنان مانند گذشتن از رودخانهای از شیر گرم است. کافران با گذشتن از آن، از گناه خود پاک میشوند و سرانجام اورمزد مهربان همه کافران را که قبلاً در دوزخ مجازات شده بودند و اکنون با گذر از فلز گداخته پاک شدهاند، میبخشاید و همه به بهشت میروند و تا ابد در آنجا آسوده از بیم اهریمن به سر میبرند. سوشیانس با اجرای مراسم «یسنا» که مهمترین آیین دینی زردشتی است، موجب جاودانگی مردمان میشود (دینکرد، ۶۷۵ ـ۶۷۶؛ روایات پهلوی، فصل ۴۸، بندهای ۳۷ـ۱۰۷، جاماسب نامه، فصل ۱۷، بند ۹ـ۱۶؛ گزیدههای زادسپرم، فصل ۳۴، ۳۵).
مآخذ:
بندهشن، به کوشش انکلساریا، بمبئی، ۱۹۰۸م؛
پورداود، ابراهیم، سوشیانت، بمبئی، ۱۹۲۷م؛
جاماسبنامه، به کوشش مِسینا، رم، ۱۹۳۹م؛
دینکرد، به کوشش مدن، بمبئی، ۱۹۱۱م؛
روایات پهلوی، به کوشش دابار، بمبئی، ۱۹۰۸م؛
زند بهمن یشت، به کوشش انکلساریا، بمبئی، ۱۹۵۷م؛
گزیدههای زادسپرم، به کوشش انکلساریا، بمبئی، ۱۹۶۴م؛
موله، م. ایران باستان، ترجمه ژاله آموزگار، دانشگاه تهران، ۱۳۵۶ش، ص ۱۰۹ـ۱۱۲؛
مینوی خرد، ترجمه احمد تفضلی، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۵۴ش؛
نیز:
Boyce, M., History of Zoroastrianism, Leiden, 1975, I/234-235, 282-293.
احمد تفضلی