ابنعربی وحی را چگونه تعریف میکند؟
ابنعربی در موارد مختلفی از کتاب الفتوحات المکیه وحی را تعریف کرده و ما یک مورد را در اینجا نقل میکنیم. مطلب او با اختصار و تا حدودی نقل بهمضمون چنین است:
«وحی چیست؟» وحی «اشارهای» است که قائممقام «عبارت» میشود. از عبارت بهمعنای مقصود عبور میکنند و بههمین جهت عبارت نامیده میشود ولی در وحی عبور از چیزی بهچیزی واقع نمیشود. در وحی اشاره عین مشارالیه است.
«در وحی اِفهام و مفهوم و فهم یک حقیقت است و وحی اینقدر سریع واقع میشود. اگر تو اتحاد این سه حقیقت را در وحی درنیابی پذیرندۀ وحی نیستی… کلام وحیانی آن کلامی است که چنین ویژگیای داشته باشد… بدین جهت وقتی خدا با وحی سخن میگوید فرشتگان مدهوش میشوند. چنانکه وقتی با موسی سخن گفت موسی مدهوش شد… اثر کلام وحیانی خدا در جان شنوندۀ آن بسیار سریع و نافذ است و این را جز عارفان بهشئون الوهیت نمیدانند… از اینروی وقتی سخن وحیانی در میان باشد برای آن مخالفتی نمیتوان تصور کرد زیرا سلطۀ معنوی وحی قویتر از آن است که بتوان دربرابر آن مقاومت کرد.
تسلط وحی بر مخاطب آن بسیار قویتر از تسلط مخاطب بر نفس خویش است. خداوند فرموده «من بهوی از رگ گردن نزدیکتر هستم» (سورۀ ق، آیۀ ۱۶). پس تو ای ولی: هرگاه گمان کردی خدا بهتو وحی کرده نگاه در نفس خود کن. ببین حالتی از تردید یا مخالفت در درون خود داری یا نه؟ اگر هنوز برای تو تدبیر و تفکر و تحلیل باقی مانده است بدان که صاحب وحی نیستی و بهتو وحی نرسیده است. ولی هرگاه آنچه بهتو میرسد تو را بهکلی از میان برداشته و تو را نابینا و ناشنوا گردانده و میان تو و فکر و تدبیرت حائل گشته و فرمانش را تمام و کمال بر تو میراند دراین صورت بدان که به تو وحی رسیده است. (الفتوحات المکیه، ج۲، مصر: چاپ دار العربیه الکبرى، ص۷۸٫)