«ظلم زمانه» و «عدل زمانه»
«ظلم زمانه» و «عدل زمانه»*
برای بحث در ویژگیهای گفتمان دینی، مدل گفتمان دینی پیامبر اسلام (ص) را انتخاب کردهام. میخواهم بگویم ویژگیهای آن چه بوده است. اولین ویژگی گفتمان پیامبر اسلام عقلانی بودن آن است. مهم ترین دعوت پیامبر دعوت به توحید و نفی شریکان از خداوند بود. توحید که اساس دعوت پیامبر اسلام را تشکیل میداد یک مقولۀ عقلانی بود. قبل از دعوت پیامبر بر حجاز شرک غلبه داشت. توحید پیامبر اسلام مقولهای بود که عقل آن زمان آن را میپسندید. عقل زمان آن را قابل قبول مییافت، اما شرک را قابل قبول نمیدانست. نمیگویم اصل توحید حتماً با برهانهای عقلی اثبات میشود، این مطلب بحث دیگری است. میگویم دعوت پیامبر اسلام به توحید دعوت به یک موضوع معقول تلقی میشد. البته امروز هم دعوت به توحید، یک موضوع معقول است. پیامبر به توحید دعوت کرد، به پرستیدن خدای همۀ هستی وکنار گذاشتن خدایان دیگر. عاقلان زمان آن را میپذیرفتند و میان عقل زمانه و دعوت پیامبر ناسازگاری تشخیص نمیدادند.
پس پیامبر اسلام به اعراض از جهل زمانه و روی آوردن به عقل زمان دعوت میکرد. از این مطلب نتیجه میگیریم که گفتمان دینی عصر و جامعۀ ما نباید ناسازگاری با عقل زمانه داشته باشد و گرنه یک ویژگی مهم گفتمان دینی مخدوش خواهد شد. نمیتوان گفت ما سخن دین را میگوییم چه با عقل زمانه سازگار باشد و چه نباشد، این اشتباه بزرگی است. باید اندیشید که چگونه میگوییم و گفتۀ ما با عقلانیت عصر چه نسبتی دارد. آنچه به نام دین از جامعۀ ما خواسته میشود و امر و نهی خداوند اعلام میشود با عقلانیت موجود جامعه که مردم با آن زندگی میکنند سازگاری دارد یا نه؟
اگر این نسبت، نسبت تعارض و تضاد باشد قطعاً آنجا باید توقفی کرد. باید گفت و گویی کاملاً آزاد و محققانه و معقول را جانشین آن کرد و منتظر نتایج گفت و گو بود. برخورد جزمی و یک طرفه، معقول بودن پیام دین را مخدوش میسازد. باید با ابزار عقل و منطق سخن دینی را تبدیل به احسن کرد تا اصل پیام دین محفوظ بماند. گفت وگو با فلسفه و علم را همیشه باید حفظ کرد. چگونه میتوان با نسلی که هیچ ارتباطی با عقلانیت او وجود ندارد سخن گفت. مگر میشود گوینده هیچ پلی با مخاطب نداشته باشد و سخن بگوید.
با کدامین دلیل و منطق میتوان همۀ ابعاد زندگی انسانی را در بعد دین خلاصه کرد. روی تمام ابعاد دیگر زندگی یک خط قرمز کشید و گفت همه چیز باید زیر لوای دین و تابع آن باشد و هیچ طرف گفت وگویی را به رسمیت نمیشناسیم. دین در جایگاه رفیع خودش قرار دارد. اما مثلاً ادبیات غیردینی هم در طول تاریخ یک بخش از زندگی انسان بوده است، فلسفه غیر دینی نیز همین طور، علم غیر دینی نیز همین طور. . . اینها را نمیتوان نادیده گرفت. نمیتوان هنر و ادبیات غیر دینی را ضد دینی در نظر گرفت و یک ضربدر قرمز روی آن کشید و بعد گفت با اصحاب این هنر و ادبیات هیچ کاری نداریم. پیام دین باید عقلانی باشد. یعنی بتواند با همۀ ابعاد تکاپوی انسانی که در طول تاریخ به حساب انسانیت نوشته شده ارتباط برقرار کند و انسان را یک بعدی نکند، بخش اعظم از تاریخ بشریت را حذف نکند. خطاب خداوند متوجه انسان است، اما آن طور که انسان خودش را در طول تاریخ نشان داده است و نه انسانی که در مغز فلاسفه کلاسیک تصوری از آن وجود دارد. ما دو انسان داریم یک انسان که در مغز فلاسفه زندگی میکند و انسان دیگر که به صورت عینی و واقعی در طول هزاران سال زندگی کرده است و آنرا شما میتوانید در تاریخ و جامعه ببینید. این انسان با انسانی که در مغز فلاسفه موجود است خیلی فرق دارد. این انسان ابعاد متفاوت دارد. خوبیها و زشتیها دارد. قوتها و ضعفها دارد. این انسان تعریف تمام شدهای نمیتواند داشته باشد و همین جاست که عدهای میگویند انسان وجودش بر ماهیتش مقدم است.
حالا سؤال مهم این است که خطاب دین به کدام انسان است. آن انسانی که فلاسفه تعریف کردهاند یا انسانی که در تاریخ و جامعه زندگی میکند؟ مطمئناً خطاب خداوند به انسانی است که در جامعه و تاریخ زندگی میکند. پیامبر اسلام مطمئناً به سلوک معنوی انسان به سوی خدا دعوت میکرد اما این دعوت در بطن و متن واقیعتهای اجتماعی و سیاسی به عمل میآمد. او به معنویات دعوت میکرد، اما نه در دیرها و صومعهها، بلکه در متن جامعه. اگر کسی بگوید او پیامبری بود که با تغییر متن زندگی واقعیتهای اجتماعی در جهت عدالت سروکار نداشت سخنی نادرست گفته است. این «یا ایّها النّاس» های قرآن به انسانی خطاب میکند که در تاریخ و جامعه زندگی میکند و ادبیات دینی و غیر دینی هنر دینی و غیر دینی، ایمان، فلسفه، علم، صنعت و چیزهای دیگر دارد.
پیام دین اگر بخواهد عقلانی باشد، نمیتواند ابعادی از زندگی انسان را حذف کند. معنای جامعیت یک دین این نیست که همه چیز را تحت پوشش دین جمع آوری کند و کثرت ابعاد فرهنگ را نفی کند. معنای جامعیت دین البته اگر از آن جامعیت انتظار داشته باشیم این است که در هیچ زمینهای بدون پیام نباشد، به همۀ انسانها اعم از فیلسوف، عالم تجربی، هنرمند غیر دینی و آفرینندگان تکنیک و. . . با اعتراف به موجودیت آنان پیام دهد.
ویژگی دوم گفتمان پیامبر اسلام عدالت گرایی است. از عدالت در آن عصر تعریف مشخصی وجود داشت ومصداقهایی در نظر بود. در جاهایی که مصداقهای عدالت روشن بود، پیامبر به مراعات آن مصداقها تأکید میکرد و در جاهایی که مصداقهای ظلم روشن بود، امر به اجتناب از آنها میکرد. پیامبر در این زمینهها هیچ گاه مسائل غیرقابل درک برای مردم نیاورده بود. دعوت وی عدول از ظلم زمانه بود و مردم را از ظلم کردن به بردگان و یا اسیران جنگی نهی کرد، مردم کاملاً معنای این نهی را فهمیدند. همین طوروی متناسب با عدل فهمیده شده آن عصر، حقوقی برای بانوان در برابر همسران قائل شد آن حقوق را متناسب با مصداقهای عدالت آن عصر تعیین کرد. و مردم همۀ اینها را فهمیدند و دانستند که پیامبر آنها را به عدالت دعوت میکند. از پیامبر اسلام نقل شده که فرمود :«خیارکم خیارکم فی الجاهلیه وشرارکم شرارکم فی الجاهلیه» آدمهای خوب شما در عصر من همانهایی هستند که قبل از ظهور من هم انسانهای خوبی بودند وانسانهای بد شما در عصر من همانها هستند که قبل از آمدن من هم آدمهای بدی بودند. یعنی من به همان خوبیها دعوت میکنم که قبل از آمدن من هم انسانهای عاقل آنها زا میفهمیدند، اما آنها متروک شده بود و کسی سراغ آنها نمیرفت و آنها ارزش برتر نبودند. حالا که من آمدهام آنها را ارزش برتر اعلام کردهام و وضعیت را تغییر دادهام. در واقع من اخلاق زمانه را بالا کشیدهایم و در مورد عدالت همین کار را کردهام. باز هم پیامبر فرموده است: «بعثت لاتمم مکارم الاخلاق » من برای این به پیامبری برانگیخته شدهام که خوبیهای اخلاق را که انسانها میشناسند برکرسی بنشانم و کامل کنم. من همان عدالتی دعوت میکنم که قبل از من هم بود و من شمارا به اتمام و اکمال آن دعوت میکنم.
این بحث در صورتی درست جا میافتد که شما به روش بحث من توجه کنید. روش بحث من مطالعۀ کار و کوشش پیامبر در شرایط تاریخی و اجتماعی آن عصر است. متأسفانه این مطالب با این روش مطالعه نمیشود. غالباً به گونهای سخن گفته میشود که گویی پیامبر یک «مافوق انسان» بود که در شرایط مافوق اجتماعی و تاریخی عمل میکرد و با یک زبان فوق تاریخ سخن میگفت. این تصورات باطل است، پیامبر یک انسان بود و در شرایط تاریخی اجتماعی معینی عمل میکرد. با محدودیتها در ارتباط بود. در آن نیکیهای که مردم را به آنها دعوت میکرد امکانات نامحدود نداشت و مطابق شرایط عمل میکرد. محدودیتهای زبان به هیچ کس و حتی به او هم اجازه نمیداد و نمیدهد که همۀ آنچه رادر همۀ عصرها میتوان گفت او در یک عصر بگوید یعنی هیچ مصلح فرا تاریخی و فرازمانی نداریم. به هر حال، زندگی و رسالت پیامبر اسلام را باید در شرایط تاریخی و اجتماعی عصر خودش مطالعه کرد. پس یک ویژگی دیگر گفتمان او عدالتخواهی است و سخن و رفتار او عادلانه است. او میخواهد ظلم زمانه را کنار بزند و برعدالت زمانه به صورت کامل شدهتر دعوت کند. در عصر ما باید فهمید عدالت چیست و چگونه تفسیر میشود؟ تفسیر انسان امروز از عدالت متعدد و متفاوت است، باید یکی از این تفسیرها را انتخاب کرد و میان پیام دین و آن تفسیر نسبتی بر قرار کرد. سخن و پیام دین نمیتواند ناعادلانه باشد.
مثلاً اگر در دنیای امروز حقوق بشر به عنوان مظهر عدالت تصویر میشود پیام دین نمیتواند نسبتی با این مسأله برقرار نکند. چنانکه در جای دیگر نیز گفتهام مبنای بنده این است که ما مسلمانان میتوانیم و باید حقوق بشر را به عنوان مبنای سازماندهی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی خود بپذیریم. وقتی شما سنت و سیرۀ نبوی را در شرایط اجتماعیاش مطالعه کنید، خواهید دید آنچه به عنوان پارهای از موانع برای پذیرفتن حقوق بشر به نظر میآید از پیش چشمتان برداشته میشود. آن وقت ذهنتان از شکلهای سنت و سیرۀ نبوی عبور کرده متوجه این خواهید شد که کرامت انسان در پیام نبوی چیست. خواهید دید که بین کرامت انسان و حقوق بشر عصر حاضر چه پیوندی برقرار میشود؟! برخی میخواهند همۀ مواد حقوق بشر را از کتاب سنت بیرون بیاورند. بنده این نوع رویکرد را روشمند نمیبینیم نظریههای زبان شناسانه این اجازه را نمیدهد که مفاهیم مشخص و اختصاصی عصر حاضر را به یک ساختار زبانی که در عصر گذشته وجود داشته، تحمیل کنیم و به همین جهت بنده از پیام سخن و رفتار پیامبر اسلام(ص) برای این عصر سخن میگویم و نه از مدلول و منطوق آن جا. میگویم اگر موانع را کنار بگذاریم پیام، خودش را نشان میدهد. اگر امروز این سؤال را به این شکل مطرح کنیم که آیا آن پیامبر رحمت که در آن شرایط تاریخی و اجتماعی خودش، آنچنان از ظلم زمانه برحذر میداشت و به عدالت زمانه دعوت مینمود، اگر او در این عصر زندگی میکرد با حقوق بشر موافقت میکرد، یا مخالفت؟! اگر شما مسأله را این طور مورد بررسی قرار دهید خواهید دید که یک جواب بیشتر نداریم و آن این است که موافقت میکرد. این جواب را در صورتی دریافت میکنید که معنای حقوق بشر برای انسانها را با یکدیگر تنظیم میکند ونه رابطۀ انسانها با خدا را. آزادیهای مطرح در حقوق بشر آزادی انسان در برابر انسان است و معنایش این نیست که اقرار یا انکار خداوند برای انسانیت انسان نزد خداوند نتیجۀ مساوی دارد. اینجانب این موضوع را در جای دیگر به تفصیل بررسی کردهام.
شکلهای معین هر عصر در زبالهدان تاریخ میافتد! اما پیامهای جاودانه به هیچ وجه در زبالهدان تاریخ نمیافتد. پیامها همیشه برتارک تاریخ میدرخشند. پیامهای انبیا و اولیا نیز چنین است.
ویژگی سوم گفتمان پیامبر اسلام (و پیامبران) واقع گرایی است. گفتمان آنها واقع گرایانه است نه خیال گرایانه. آن گفتمان واقعیتهای موجود در عصر و جامعه را میبیند. عملکرد پیامبر اسلام در طول ۲۳ سال عملکردی واقع گرایانه و به همین جهت موفق بوده است. وی روز اول که شروع به دعوت کرد فقط تعداد انگشت شماری سخن او را گوش دادند. مانند همسرش خدیجه و پسر عمویش علی(ع). اما روز آخر که از دنیا میرفت یک واقعیت اجتماعی عظیمی ساخته و پرداخته شده بود. جزیره العرب به توحید گراییده بود. یک حکومت مرکزی تشکیل شده بود. ما خیلی ساده از کنار این مسأله میگذریم. ولی این موضوع مهم است. چرا تغییر دهندگان تاریخ موفق به این کار میشوند؟ در این شکی نیست که شخصیتهای ویژهای که سنتهایی را بنیانگذاری میکنند از نوع خاصی از عملکرد سود میجویند تا این توفیق برای آنها حاصل میشود.
پیامبر اسلام مدت سیزده سال در مکه در برابر انواع مخالفتها و مزاحمتها صبر و مقاومت کرد سپس به مدینه هجرت کرد و در آنجا چون زمینه فراهم شده بود حکومت تشکیل داد و این حکومت را خرد مندانه رهبری کرد. در آن عصر دین و دولت از یکدیگر جدا نبود. عمل واقع بینانه این بود که پیامبر برای تقویت دعوت دینیاش پیشنهاد حکومت را قبول کند و دین خود را از آن طریق نهادینه کند و استقرار بخشد. تفکیک دین و دولت پس از تحولات فرهنگی –اجتماعی زیاد و پیدایش جامعه و دولت جدید تحقق پیدا کرده است. البته امروز واقع بینی تفکیک این دو را ایجاب میکند، اما در عصر پیامبر اسلام واقع بینی این بود که او حکومت تشکیل دهد. واقع گرایی پیامبر اسلام ایجاب کرد که او در تشریعات خود انسان را یک موجود جامع ببیند که هم ابعاد جسمانی دارد و هم ابعاد معنوی هم «فرد» است و هم «موجود اجتماعی». در تشریعات پیامبر غرائز و امیال انسان به رسمیت شناخته شد و رهبانیت و ترک دنیا ممنوع اعلام گردید. جنگ و استفاده از خشونت تنها به صورت استثنا مجاز اعلام شد و هر گونه افراط و اسراف در آن نهی شد. برای واقع گرایی پیامبر اسلام مثالهای فراوان میتوان آورد، پس ویژگی سوم گفتمان پیامبر اسلام واقع گرایی بود.
ویژگی چهارم این گفتمان دعوت به رحمت در برابر توسل به خشونت و انتقام بود. از باب مثال قانون قصاص را میتوانم در اینجا یادآور شوم که در نظر عدهای نماد خشونت در اسلام به نظر میآید. در حالی که واقعیت غیر از این است و این قانون در عصر پیامبر اسلام نماد رحمت بوده است نه نماد خشونت. در قرآن مجید قصاص برای مهار زدن به انتقام کشیهایی که در آن جامعه وجود داشت مطرح شده است. در آن عصر وقتی یک نفر از قبیلهای کشته میشد گاهی به جای آن چندین نفر را می کشتند. قرآن گفت اگر میخواهید قصاص کنید فقط حق دارید یک نفر، و آن هم قاتل را قصاص کنید و نه بیشتر و بعداً هم در همان آیه قصاص گفت فَمَنْ عُفِیَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ شَیْء یعنی اگر قاتل را نکشید و ببخشید، خیلی بهتر است. یعنی بالاتر از عدل هم چیزی وجود دارد و آن عفو و رحمت است. اگر نکشید و ببخشید خداوند راضی تر میشود. منطق پیام وگفتمان پیامبر نه تنها منطق انتقام وخشونت نبود بلکه علاوه بر مراعات عدالت دعوت به رحمت هم بود. گفتمان دینی امروز نیز باید نه تنها مقتضای عدالت عصر، بلکه مقتضای رحمت در عصر حاضر نیز باشد، یعنی عواطف تحول یافتۀ انسانها در این عصر را در نظر بگیرد. این چهار ویژگی که بنده در اینجا گفتم، یعنی عقل گرایی، عدالتگرایی، واقعیتگرایی و رحمتگرایی، ساحتهای عمدۀ زندگی انسانی در این عالم است. انسان آن طور که در تاریخ و جامعه خودش را نشان میدهد ساحت عقلانی، عدالتگرایانه، ورحمتگرایانه دارد، اما گفتمان پیامبری در عین حال که تمام این ساحتها را مورد توجه قرار میدهد، در هیچ کدام از این ساحتها زندانی نمیشود. پیامبر با مراعات این چهار ساحت پیامی ابلاغ میکند که آن پیام فراتر از این ساحتهاست. آن پیام خداوند به انسان و پیام آسمان به زمین با هدف گشودن افق طبیعت و سیر به ورای روزمرهگیها برای انسان است، برای این که انسانها این پیام را بتوانند بدرستی بشنوند البته پیامبر باید عقلگرا و عدالتگرا و رحمتگرا و واقع گرا باشد اما آن پیام اگر خرج این چهار ساحت شود تباه میگردد. آن پیام اگر در ماهیت خودش که دعوت به فرا روی انسان از چهار زندان تاریخ، جامعه، زبان و بدن است، باقی بماند، دیگر پیام خداوند نخواهد بود. آن پیام در صورتی منتفی میشود که فلسفه و علم و سیاست و قانون و مانند اینها با رنگ دینی جای آن پیام را گرفته باشد.
پیام خداوند همیشه باید زلال بماند تا شنیده شود. این زلال ماندن در صورتی میسر است که هیچ فیلسوفی و هیچ عالمی و هیچ سیاستمداری سخن خود را عین سخن خداوند نداند، دستور خود را دستور خداوند نداند و هیچ مفسری هیچ گزارهای را بیان نهایی سخن خداوند اعلام نکند و همواره راه برای نقد گزارهای را بیان نهایی سخن خداوند اعلام نکند و همواره راه باز باشد و همه بپذیرند که دانش ما محدود و دسترسی ما به حقیقت نسبی و راههای وصول به سوی خداوند به عدد انفس خلایق است. پیام خداوند پیام امید و شجاعت زندگی بخشیدن به انسان است. پیام کنار زدن یأس و پوچی و تأسیس یک بنیاد محکم برای زندگی درونی و روانی است تا انسان بتواند رنج بودن را تحمل کند. خداوند خود را در پیام نشان مید هد که من هستم و تو ای انسان! در زندگی تنها نیستی. اگر انسان به این نکته برسد که واقعاً تنهاست ممکن است به وحشتی که از آن بالاتر نیست دچار شود. خودکشیهای روشنفکرانه غالباً از آن انسانهایی است که به آن تنهایی میرسند. گرچه نوعی از خودکشی هم در پارهای از مذهبها هست که بالاترین عملکرد مذهبی یک انسان است.
_____________________________________
* متن فوق بخشی از یک سخنرانی است که در سال ۱۳۷۶ توسط مجتهد شبستری در دانشگاه اصفهان ایراد شده و سپس در کتاب نقدی بر قرائت رسمی از دین زیر عنوان «ویژگیهای گفتمان پیامبر» انتشار یافته است.