فلسفه اخلاقی تربیت در عصر حاضر*

تربیت، ساختن برای آینده است، نه تقلید از گذشته

 

زنان کشورهای مسلمان مشکلات حقوقی، اجتماعی و اقتصادی فراوانی دارند. بیش از صد سال است که زنان جهان اسلام به این مسأله آگاه شده‌اند و نهضت‌هایی هم در این ارتباط به وجود آمده است. من پایه اصلی این محرومیت‌ها و مشکلات را بیش از هر چیز، در فلسفه تعلیم و تربیت رایج در جهان اسلام می‌دانم. در این جهان، بنیاد تعلیم و تربیت آن است که دختر باید دختر تربیت شود و پسر، پسر. یک دختر باید طوری تربیت شود که در آینده یک زن باشد، با همه بار معنایی و مفهومی که واژه «زن» در این جوامع دارد. مشکل دقیقاً در همین جاست و ما بیش از هر چیز، باید به تعلیم و تربیتی که در کشورهای مسلمان رایج است، بیندیشیم. پایه، آن جا گذاشته می‌شود و نگاه آن جا شکل می‌گیرد؛ بسیاری از این محرومیت‌ها و مشکلات در همین مسأله ریشه دارند. امّا زنان و مردانی که دغدغه‌های حقوق زن را دارند از فلسفه تعلیم و تربیت در دنیای موجود و عصر حاضر متأثر هستند. فلسفه تعلیم و تربیتی که در عصر حاضر مطرح است، با فلسفه تعلیم و تربیتی که عملاً در کشورهای اسلامی وجود دارد، متفاوت است. دراین جا می‌خواهم به صورت مختصر، این تفاوت بنیادی را شرح دهم تا معلوم شود مشکل در کجاست. من معتقدم رسیدن به مطالبات فرهنگی، حقوقی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بانوان مسلمان. بدون تغییر فلسفه تعلیم و تربیت موجود امکان‌پذیر نیست.

تعلیم و تربیتی که تا به حال داشته‌ایم. بیش از همه بر این مسأله تکیه می‌کند که تنها هدف، پرورش دادن استعدادهایی است که در کودک موجود است. تربیت، آن است که استعدادهایی که در وجود کودک است، چه پسر و چه دختر، به نحو احسن رشد داده شوند. این تفکر می‌گوید هر فرد، انسانیت خود را به صورت بالقوه، در واقع به صورت استعدادهای از پیش داده شده در خود دارد و تنها کاری که باید انجام پذیرد، رشد دادن و شکوفا کردن این استعدادهای موجود است. انسان باید مانند یک گیاه یا حیوان رشد داده شود، با این تفاوت که استعدادهای بالقوه انسان با آن دو متفاوت است. اما در فلسفه تعلیم و تربیت معاصر، انسان را این گونه نمی‌بینند. در این فلسفه مسائلی بیش از رشد دادن استعدادها مطرح است. معنای بسنده کردن به رشد استعدادهای انسان، آن است که نیازهای انسان امروز و آینده با انسان گذشته تفاوتی ندارد و بنابراین باید شیوه‌ای را که در سنت گذشته برای تعلیم و تربیت داشته‌ایم، چه در سنت دینی و چه در سنت غیردینی، حفظ کنیم و در آن تغییری ندهیم، چون نیازها و استعدادها فرقی نکرده‌اند. اما اگر فرض را عوض کنیم و بپذیریم که برخلاف پرورش حیوانات و گیاهان، تربیت آن است که با بکارگیری استعدادها و نیازهای نوشونده هر انسان، موجود ویژه‌ای از او ساخته شود که قبلاً وجود نداشته است. در این صورت مو.ضوع تغییر می‌کند. آن موجود ویژه که در این مقام از آن سخن می‌رود، عبارت است از انسانی که برای زندگی در آینده ساخته می‌شود. انسانی که برای آینده ساخته می‌شود، باید بتواند انسانی‌تر زندگی کند، یعنی نسبت به انسان گذشته و حال، مشکلات کمتری داشته باشد و در یک کلام، انسان تواناتر و بهتری باشد.

در این جا این پرسش مطرح می‌شود که آیا تربیت برای آینده و تواناتر و بهتر شدن انسان نسبت به گذشته و حال، بی‌قید و بدون معیار انجام می‌شود؟ آن کسی که می‌خواهد چنین انسانی تربیت کند، باید معیارهایی برای یک انسان توانا و بهتر برای زندگی در آینده داشته باشد؟ آن معیارها چه چیزهایی هستند؟ آیا از طبیعت ثابت انسان گرفته می‌شوند؟ آیا از سنت حاکم گرفته می‌شوند؟ از نظر علوم مختلف مربوط به انسان شناسی، بسیار مشکل می‌توان به این معنا از طبیعت ثابت انسان سخن گفت. درگذشته معتقد بودند طبیعت ثابت انسان یعنی چند غریزه و میل و نیازها مانند این‌ها. اما در علوم انسان شناسی جدید، این تعبیرات معنای روشن و مشخصی را که بتوان از آن‌ها به عنوان پایه طبیعت انسان سخن گفت از دست داده‌اند. پس، گرفتن آن معیارها از طبیعت ثابت انسان امکان‌پذیر نیست. در مقام عمل هم تنها توجه کردن به رشد استعدادها و نیازهای گذشته برای تربیت انسان تواناتر و بهتر از گذشته کفایت نمی‌کند. بعضی‌ها برآنند که این معیارها باید از سنت گرفته شوند، ولی سنت همین انسان‌هایی را تحویل داده که هستند. اما فرض این است که شما می‌خواهید انسان‌های تواناتر و بهتر از گذشته و حال بسازید، پس قطعاً معیارهای سنت کفایت نخواهند کرد. ظاهراً این معیارها باید از اخلاق گرفته شوند. کسی که تربیت می‌کند، باید برای تربیت معیارهای اخلاقی داشته باشد و انسان جدید را با استفاده از زمینه‌های انسانی وی (استعدادها) بر اساس آن معیارهای اخلاقی بسازد.

آدمی همیشه برای زندگی کردن مشکلاتی داشته و خواهد داشته هم مشکلات مادی و هم مشکلات معنوی. برخلاف آن که فکر می‌کنیم زندگی آدمی بسامان است و عده‌ای با تخلف و گناه یا عوامل دیگر این سامان را به می‌زنند، زندگی انسان از منظر بیولوژی، علوم اجتماعی و انسان شناسی و حتی الهیات و فلسفه، پر از مسأله و مشکل است. ما همه در هبوط زندگی می‌کنیم، نه در بهشت. تربیت کمک می‌کند بتوانیم این مشکلات و مسائلی را که در این هبوط داریم، گام به گام کم کنیم و این، تعریف انسان بهتر و تواناتر است.

اشاره کردم که معیارهای تربیت انسان تواناتر و بهتر در هر عصر باید از اصول و ارزش‌های اخلاق گرفته شوند. با توجه به این که اخلاق تنها در صورتی معنا پیدا می‌کند که انسان را موجودی «آزاد» بدانیم، می‌توان گفت «هدف تربیت انسان عبارت است از تربیت یک موجود آزاد بر اساس موازین اخلاق، با بکارگیری استعدادهای او برای زندگی تواناتر و اخلاقی‌تر در آینده.

بنابراین تعریف، در مقام تربیت، نباید انسان‌ها را به انطباق با وضع موجود دعوت کرد. تربیت نباید انطباق جویانه باشد. مربی باید کودک را موجودی آزاد تلقی کند و در هیچ مرحله‌ای آزاد بودن او را نادیده نگیرد و اجازه دهد او با اراده خود و راهنمایی مربی «خود آزاد»ش را پیدا کند. در این مقام این خود، همان اراده آزاد است که خودش، خودش را شکل می‌دهد. اعمال این آزادی از منظر اخلاق البته معطوف است به مرزهای اعمال آزادی اراده از سوی دیگران و این یعنی مسئولیت اخلاقی. مربی باید به کودک نشان دهد که این آزادی مرز دارد و هر کس در برابر دیگران مسئولیت اخلاقی دارد. این جا یک «خود» تربیت می‌شود که در واقع خودش باید تکلیفش را برای رفع نیازهای نوشونده‌اش و زندگی تواناتر و اخلاقی‌تر از گذشته، تعیین کند. آیا ما کودکان را تربیت می‌کنیم تا مستقل باشند و خودشان تکلیفشان را در زندگی معین کنند یا کودکان را تربیت می‌کنیم تا همان باشند که ما می‌خواهیم یا حکومت می‌خواهد یا اقتدارگرایان دینی و… می خواهند؟ کودک نیازمند کمک کار و مشاوری است تا همراه او بتواند خودش را تکامل بخشد، نه این که کسی او را چنان بسازد که سازنده مایل است چنان باشد.

متأسفانه فلسفه تعلیم و تربیت موجود در کشورهای اسلامی، در خانواده‌ها در مؤسسات دولتی، آن است که کودک همان بشود که سنت یا  بزرگ‌ترها یا حکومت می‌خواهند، نه آن که می‌تواند در زندگی روی پای خود بایستد و تصمیم بگیرد و انتخاب کند و تواناتر و بهتر از گذشتگان در حل مشکلات مادی و معنوی خود موفّق گردد. در این باب، مظلومیت دختران بسیار بیشتر از پسران است. مشکل اصلی این جاست که در جامعه‌ها و جوامعی مثل جامعه ما، پدران ومادران می‌خواهند از دختران موجوداتی درست کنند که خودشان می‌خواهند یا عرف و سنت جامعه و حکومت می‌خواهد. البته این مشکل درباره پسران هم وجود دارد، ولی دختران بیشتر با این مشکل روبرو می‌شوند و این جاست که مسأله شکل می‌گیرد. دختر، دختر است و پسر، پسر؛ مرد، مرد است و زن، زن است با حقوق متفاوت و بالاخره تبعیض جنسیتی!

در جامعه ما شخصیت دختر بچه‌ها عموماً طوری شکل می‌گیرد که پس از بزرگ‌شدن باید خیلی زحمت بکشند تا خودشان را از بار گذشته خلاص کنند و بشوند انسان خودمختار و اخلاقی‌ای که خود تصمیم می‌گیرد و انتخاب می‌کند. این که ما دلمان می‌خواهد فرزندانمان در زندگی درست و اخلاقی تصمیم بگیرند، ربطی به این ندارد که تصمیم‌گیری را به آن‌ها تحمیل کنیم، آن‌ها را با تبعیض بزرگ کنیم و از آن‌ها دختر یا پسر بسازیم. نتیجه این تربیت، آن است که انسانی تواناتر و اخلاقی‌تر از انسان‌های گذشته، تحویل جامعه داده نمی‌شود. بستر حقوقی، اقتصادی و سیاسی هم از این گونه تربیت متأثر می‌شود و موجب می‌شود دختران و زنان رنج و محرومیت بیشتری را تحمل کنند. در جوامع مسلمان این تربیت‌های نامطلوب متأسفانه بیشتر رنگ دین به خود گرفته‌اند. گفته می‌شود این دین است که دعوت می‌کند پسر را پسر و دختر را دختر تربیت کنیم. البته قرائت سنتی از دین نیز همین را می‌گوید.

اما آنچه نام دین به خود گرفته، باید مورد نقد قرار گیرد، همان طور که سایر چیزها مورد نقد و بررسی قرار می‌گیرند. نقد به معنای بدگویی و عیب‌جویی نیست. اگر در اعصار گذشته قرائت سنتی از دین، اخلاقی تلقی می‌شده و اکنون دیگر اخلاقی نیست، باید آن قرائت را تغییر داد. نمی‌دانم این تفکر از کجا آمده که همه علوم نیازمند نقد و تهذیب هستند، جز علوم دین که باید همین‌طور که هستند، باقی بمانند. علوم دینی را مانند همه علوم دیگر ما انسان‌ها به وجود آورده‌ایم و با آن زندگی می‌کنیم. به همین دلیل باید آن را نقد و تجدید کنیم؛ در این صورت است که احکام و عرف دینی ما تغییر خواهد کرد و اصلاح خواهد شد. باید مسأله قرائت‌های مختلف از دین را جدی گرفت. با حفظ و تسلط قرائت سنتی و رسمی از دین اسلام که در جامعه ما بیشترین رواج و نفوذ را دارد و بدون وقفه و با وسایل ممکن، مسلمانان را فقط به بازگشت به گذشته و یا ماندن در حال، دعوت می‌کند و کاری به آینده ندارد، تربیت انسان تواناتر و اخلاقی‌تر برای زندگی در آینده، ممکن به نظر نمی‌رسد. البته در جوامع مسلمان، زنان باید بیش از مردان خواستار رواج و نفوذ قرائت جدیدی از دین باشند.

٭ متن ویراسته سخنرانی در سمینار «زن و نواندیشی»، حسینیه ارشاد تهران، تیرماه ۱۳۸۷٫