قرائت انسانی از دین چگونه قرائتی است؟ – بخش هفتم*
در این کتاب شما استدلال کردهاید که «شکل»، «وظایف» و« ارزشهای سیاسی» حکومت در قانون اساسی ایران برآمده از کتاب و سنّت نیست؛ و این نکته را نشان دهندۀ مقبولیت قرائت عقلایی از اسلام در بدو پیروزی انقلاب دانستهاید. سؤال من این است که بهنظر شما در جامعۀ دینی کتاب و سنّت از چه مجاری و تا چه حد، هم «میتوانند» و هم «میباید» که برحکومت تأثیر بگذارند؟
ابتدا باید جامعۀ دینی را معنی کنیم. بهنظر من جامعۀ دینی قابل قبول جامعهای است که در آن گرچه همواره مفاهیم، احکام، شعائر و ارزشهای دینی رایج است؛ اما همۀ آنها مرتباً مورد بررسی و نقد دینی و غیردینی قرار میگیرند. جامعۀ دینی قابل قبول جامعهای نیست که در آن یک سلسله موضوعات به نام دین مقبولیت یافته و تثبیت شدهاند و آنها را نمیتوان نقد کرد. در جامعهای مثل جامعۀ ما که یک دین وحیانی دارد، مجموعۀ احکام، شعائر، مفاهیم و ارزشهای دینی همگی باید بر یک دستگاه الهیّات مبتنی باشد که مولود و تابع تجربۀ سخن گفتن خداوند از طریق سنّت دینی با انسانها باشد. ولی باید توجه کرد که این تجربه هیچگاه صورتی ناب و کامل ندارد و همواره از همۀ واقعیات زندگی انسانهای مؤمن و غیرمؤمن تأثیر میگیرد و الهیّات نیز دائماً در معرض این است که بهجای اینکه بیانگر واقعی آن خطاب باشد آن را بپوشاند یا تحریف کند.
پس آنها باید دائماً پالایش شوند. تجربۀ خطاب خداوند از طریق سنّت، تجربۀ دینی بالفعل هر فرد انسان را تقویت میکند و مانع از غرق شدن انسان در ابعاد محدود زندگی میشود و انسان را قادر میسازد از سطح روزمرۀ زندگی به سطح متعالی زندگی فرا رود. در این سطح متعالی زندگی، واقعیت خود و واقعیت جهان نامتناهی تجربه میشود. در آن سطح واقعیت به گونهای تجربه میشود که انسان، جهان و خدا یکی میشوند. انسان از تنهایی رها میشود و بخشی از کل نامتناهی میشود. این تجربه، تجربۀ بینیازی و شفا یافتن همۀ دردهای آدمی است. این تجربه، تجربۀ از دست دادن خودِ محدود و یافتن یک خود نامحدود است. تجربۀ دینی به تمام وجود آدمی مربوط میشود. البته بالفعل شدن این تجربه مربوط به خواص است و حتی برای چنین کسانی هم دائمی نیست؛ عامۀ مردم ظاهراً از چنین تجربهای محروماند، اما نکتۀ مهم این است که آنچه عامۀ مردم به صورت مفاهیم و ارزشها و احکام عبادی و شعائر به آن پایبندی نشان میدهند و برای خود آنها و جامعه آثار روانی و اخلاقی دارد، باید ازتجربۀ دینی خواص نشئت گرفته باشد و تابع و مولود آن باشد نه اینکه از یک مشت افکار بیپایه و آداب و رسوم و عادات بیاساس تشکیل شده باشد. تنها در این صورت است که میتوان از این بهعنوان «نهاد اجتماعی» دفاع اخلاقی و معقول کرد.
تجربههای دینی ساری و جاری در سنّت دینی یک قوم، مثل خونی است که حیات سنّت به آن وابسته است. در سنّت اسلامی این تجربه از تجربۀ پیامبر اسلام آغاز شده و سپس به وسیلۀ عارفان و اولیا و پاکان چون خونی در سنّت اسلامی دینی جریان یافته است و به آن زندگی میبخشد و آیندگان را توانای تجربههای جدید میسازد. بنابراین اهل یک سنّت وحیانی در همۀ زمانها باید این موضوع را با دقت تمام بررسی و تعقیب کنند که مفهومها و ارزشها و احکام و اعمال و شعائر شایع و مقبول درجامعۀ آنها تا چه حد آن تجربهها را بیان میکنند و به آنها مربوطاند و تا چه حد از آن منحرف شدهاند. اصلاح دین تنها با این معیار میتوان انجام بگیرد و معنی پیدا کند. دراین بررسی و تعقیب، هم باید به نقد درون دینی سنّت توجه شود و هم به نقد بیرون دینی سنّت.[۱]
میتوان سؤال کرد در جامعۀ دینی، یعنی درجامعۀ پایبند به سنّت وحیانی و واجد تجربههای دینی و در عین حال ناقد آن سنّت، اثرگذاری کتاب و سنّت بر حکومت عمدتاً از چه مجاریای انجام میگیرد یا باید انجام گیرد. به نظر من از دو طریق این تأثیر باید صورت گیرد. یکی از این طریق که بررسی شود مثلاً کدامین شکل حکومت و کدامین نظریۀ عدالت با تسهیل تجربۀ خطاب خداوند و سایر تجربههای دینی برای خواص و تسهیل ایمانورزی و تسهیل تخلق به اخلاق وحیانی برای اکثریت مردم که با واقعیّات معیّن اجتماعی زندگی میکنند سازگاری بیشتری دارد و این وضعیت، همان وضعیت دین-داوری نهایی درباب حکومت و سیاست است ( که البته با «زبان تکلیف» قرائت حکومتی و فقاهتی کاملاً متباین است). در این دنیا از ما خواسته شده وظیفهای را انجام دهیم و اخلاق خاص و سلوک معنوی ویژهای داشته باشیم. اما وقتی بپرسیم مثلاً در کدامین شکل از حکومت و با کدامین معنا از عدالت میتوان هرچه بیشتر چنین وضعی را برای افراد جامعه امکانپذیر کرد، در این صورت دین-داوری مطرح میشود و کتاب و سنّت از طریق دین-داوری بر سیاست و حکومت اثر میگذارد.
طریق دوم اینکه مؤمنان پس از انتخاب عقلانی نوع و شکل حکومت باید از موضع ایمانی خود ناقد برنامهها و سیاستهای حکومت باشند. باید بررسی کنند که مثلاً آنها تا چه اندازه با هدف عدالت سازگاری دارند. واضح است که هم انتخاب نوع حکومت و هم نقد برنامههای حکومت مسئلهای است که با بحث و بررسی چندجانبه و ایجاد گفتوگوی آزاد و دور از هرگونه خشونت میان پیام ایمانی دین از یک طرف، و منطق عقلایی سیاست و حکومت از طرف دیگر امکانپذیراست. نکتۀ مهم این است که اینجا گفتوگو میان پیام دین و منطق سیاست قرار است انجام گیرد و این کار درصورتی امکانپذیر است که بیانگران پیام دینی و نظریهپردازان حکومت و سیاست در گفتوگوی مدام با یکدیگر قرار گیرند. ملاحظه میکنید که تمام بحث من بر روش «رویکرد تجربی به دین» استوار شده و به همین جهت «تجربۀ دینی» و اعتبار آن سنگ بنای اصلی این قبیل بحثها میباشد. تفصیل مسائل تجربۀ دینی را باید در جای دیگر جستجو کرد. در اینجا همین قدر میتوانم عرض کنم که این روش به این جهت انتخاب شده که در عصر حاضر رویکرد تجربی به دین (در معنای عام آن به طوری که شامل تجربۀ شهودی وجود متعال یا تعالی وجود هم میشود) بیشتر قابل دفاع و قابل قبول (معقول) است.
[۱] نگاه کنید به فصل «چرا باید اندیشه دینی را نقد کرد؟» از کتاب ایمان و آزادی اثر صاحب این قلم.
* مجتهد شبستری، محمد (۱۳۷۹). تأملاتی در قرائت انسانی از دین، تهران: طرح نو. صص ۶۰-۹۰
قرائت انسانی از دین چگونه قرائتی است؟ – بخش اول
قرائت انسانی از دین چگونه قرائتی است؟ – بخش دوم
قرائت انسانی از دین چگونه قرائتی است؟ – بخش سوم
قرائت انسانی از دین چگونه قرائتی است؟ – بخش چهارم
قرائت انسانی از دین چگونه قرائتی است؟ – بخش پنجم
قرائت انسانی از دین چگونه قرائتی است؟ – بخش ششم
قرائت انسانی از دین چگونه قرائتی است؟ – بخش هفتم
قرائت انسانی از دین چگونه قرائتی است؟ – بخش هشتم