متن کامل سخنان مجتهد شبستری در مجلس بزرگداشت سید محمود طالقانی
تهران، کانون توحید ۲۰ شهریور ۱۳۹۳
من واقعا خوشحال هستم که پس از ۷-۸ سال انحطاط فرهنگی سیاسی که در دولت گذشته دچارش شده بودیم و از جمع شدن دور هم و تجدید خاطره با مردان بزرگ گذشتهمان محروم بودیم فرصت صحبت مختصری فراهم آمده تا در سالگرد درگذشت یک مرد بزرگ از مردان گذشته تاریخمان، – البته من دیگر به القاب بی معنا اعتنائی ندارم و به زبان نمی آورم- حضرت آقای طالقانی دور هم جمع شویم و یادی از او و همچنین از همفکران ایشان و از همرزمان ایشان بکنیم که با هم در گذشته راهی را گشودند که ما امروز درواقع آن را تعقیب میکنیم. با شخصیتهای بزرگی چون مرحوم مهندس بازرگان، مرحوم دکتر سحابی و به طور کلی کوششگران مخلص گذشته ما چه آنها که به صورت احزاب ظاهر شدند مثل حزب نهضت آزادی ایران، چه آنهایی که به صورت تشکلهای سیاسی دیگر ظاهر شدند و ما مدیون آنها هستیم در اینجا تجدید خاطره ای میکنیم. وقت من ۱۵ دقیقه است و من در این زمان کوتاه نمیتوانم یک بحث علمی مطرح کنم، اگر فرصت کافی بود به مناسبت اینکه مرحوم طالقانی یک مفسر اسلام و مفسر قرآن بود، یک بحث علمی- فلسفی مطرح میکردم درباره اینکه متون دینی خودمان را چگونه باید تفسیر کنیم؟ چه راه هایی وجود دارد برای روبرو شدن با متون دینی و فهم متون دینی یعنی چه و اصولا فهم یعنی چی؟ و اینکه اشتباهات گذشته ما در این باب چه بوده و گیر ما در کجاست. اما در این یک ربع ساعت چیزی از این مقولات نمیشود گفت. بنابراین من یک مطلب کلی عرض میکنم و آن این است:
تقریبا در ۵-۶ دهۀ گذشتۀ ما جهان اسلام دورانی را می گذارند که در آن تفسیرهای جدید از اسلام و مسلمانی داده شد. نه تنها در ایران بلکه در سراسر عالم اسلام. در این مدت شما هر کدام از کشورهای معتبر اسلامی را در نظر بگیرید می بینید کسانی در آنجا پیدا شدند که دارند حرف جدید می زنند، حرف جدید در فهم دین و اسلام. البته عالِم هایی مثل محمد عبده قدری جلوتر بودند. اما در این ۶۰ سال اخیر در مصر، تفسیرهای اخوان المسلمین را از اسلام می بینید که چیز جدیدی است مثل تفسیر سیدقطب. در ترکیه که نگاه می کنید میبینید پس از آنکه شدت و حدّت «کمالیسم» فروکش می کند تفسیرهای جدیدی از دین در آنجا نوشته می شود. در ایران نه تنها مرحوم طالقانی تفسیر مینویسد بلکه مرحوم علامه طباطبائی نیز در همان زمان شروع به نوشتن تفسیر مهم المیزان می کند. رهبر فقید انقلاب ایران هم تفسیری را زنده کرد که پیش از او متروک بود که منظورم ولایت فقیه است. زنده کردن این تفسیر، خود یک تفسیر جدید بود. نه اینکه این موضوع در کتاب ها نبود، آن طور که او می گفت و اقدام به پیاده کردنش می کرد، اینها تفسیر جدید بود. این کار او هم داخل این بخش است و نه خارج از آن. یعنی بخشی از تفسیرهای ۶ دهه گذشته است. در تونس در همان زمانها ریشه های تفسیر جدید از اسلام شکل میگیردسابق که الان حزب «النهضه» تونس از میوههای آن است. اسلام گرایان ترکیه و حزب توسعه و عدالت نیز از همین قبیل است. ما تقریباً ۶ دهه است که با این تفسیرهای جدید مواجه هستیم که به این شکل سابقه نداشته است.
تفسیرهای جدید از اسلام در دهههای گذشته منحصر به آن مثال ها که آوردم نیست. امروز کارهای «داعش» هم از همین تفسیرهای جدید است. او هم دارد از اسلام تفسیر می کند، منتهی یک تفسیر بسیار خشن و وحشتناک. کسی نمیتواند به لحاظ دین شناسی بگوید داعش ربطی به اسلام ندارد. از لحاظ دین شناسی اینها هم یک عده آدم هایی هستند که می خواهند اسلام را این طوری پیاده کنند که میبینید. القاعده هم به اسلام ارتباط داشت. کافی نیست که بگوییم داعش مسلمان نیست یا القاعده مسلمان نبوده و مسلمانی چیز دیگری است. این حرف ها علمی نیست و خریدار ندارد. کسی دیگر گول این حرفها را نمیخورد، آنها هم از اسلام میگویند، آنها روزه می گیرند، نماز می خوانند. آنها هم می گویند اسلام من این است.
این تکفیری ها، سلفی های جدید هم که آن گروههای خشن بخشی از آنها هستند و میبینید که دارند چکار میکنند، اینها هم متون دینی را دارند تفسیر میکنند و بالاخره تفسیرهائی که در ۶ دهه گذشته به بازار آمده انواع و اقسام دارد.
در هر حال ما مسلمانان الان در مرحله ای هستیم که باید از همه اینها قدری فاصله بگیریم و آنها را بازنگری کنیم ، بازنگری انتقادی. باید بپرسیم آنها چی از آب در آمده اند؟ وظیفه یک مسلمان هوشیار، در جهان فعلی این است که نگاهی عمیق به اینها بیاندازد و ببیند اینها از کجا سر درآورده اند. این تفسیرها به چه وضعیتهائی منتهی شده اند؟ آثار خوب آنها چه بود؟ آثار بد آنها چه بود؟ چه مقداری از آن قابل قبول است و چه مقداری از آن قابل قبول نیست؟ ما الان در این مرحله هستیم و ما باید یک بازنگری انتقادی درکار پیشینیان انجام دهیم و این اجتناب ناپذیر است.
من اگر تعبیر می کنم که در حال حاضر اسلام به عنوان یک دین دچار بحران است شما استبعاد نکنید، این اظهارات را امری منافی با ایمان تلقی نکنید. دینی که نتواند خودش را درست در دنیا عرضه کند دچار بحران است. آن علمای دین که نمی توانند این دین را آنچنان در دنیا معرفی کنند که این زشتی ها که امروز به این دین چسبیده از آن پاک شود، تفکر آن عالمان دچار بحران است، بیمار است. تفکر علمای یک دین اگر دچار بحران شود، آن دین دچار بحران می شود. دین در نظر مردم منهای آنچه علمای دین می گویند چیزی در هوا و فضا نیست. دین برای عامه مردم همان است که آنها می گویند. آنها می گویند آقایان خدا چنین خواسته، خدا چنین گفته، خدا چنین امر کرده، خدا چنین نهی کرده. از این مدعیات است که دین درست میشود اما الان نوبت این رسیده که از آنها سوال شود که خدا چنین می گوید یعنی چی؟ خدا سخن می گوید یعنی چه؟ خدا امر میکند و نهی می کند یعنی چی؟ سده های متمادی است که در کشورهای مسلمان هرچه گفته اند و هر چه کرده اند همه را به حساب خدا گذاشتهاند. حالا روز حساب پس دادن است. باید حساب پس بدهند. ما در این مرحله هستیم. اینکه بنشینیم و تنها به گذشتگانمان افتخار کنیم و بگوییم ما چنین شخصیت هایی داشته ایم، چنین بزرگانی داشته ایم این بالیدنها دردی را دوا نمی کند، مشکلی را حل نمی کند. هر جوانی که به من مراجعه می کند و از من دربارۀ گذشتگان می پرسد میگویم باید بیاندیشیم و ببینیم آنها چه گفته اند؟ حرف درستشان در کجاست؟ حرف نادرستشان در کجاست؟ ما در مرحله ای هستیم که دیگر آنچه در این ۶ دهۀ گذشته به ما گفته شده کفاف زندگی مسلمانی ما را در این دنیای مدرن نمیدهد. آنها دیگر کافی نیست؛ چه طالقانی گفته باشد، چه طباطبائی گفته باشد، چه رهبر فقید انقلاب گفته باشد یا هر کس در هر کجای جهان اسلام گفته باشد آنها دیگر کافی نیست. اندیشه های نوینی لازم داریم تا بتوانیم به عنوان مسلمان در این دنیای پر از تهدید و پرتلاطم و در بطن کلافهای سردرهم پیچیده سیاسی و اجتماعی و فرهنگی زندگی کنیم. دنیای ما بسیار بسیار پیچیده شده است. من گاهی فکر میکنم واقعا مثلاً در ۳۰ سال پیش، می فهمیدم تقریبا در چه جور دنیایی دارم زندگی میکنم. اما در حال حاضر نمیفهمم در چه دنیایی دارم زندگی میکنم.
ویتگن اشتاین (Wittgenstein)، فیلسوف بزرگ عصر حاضر می گوید: مشکل انسانی من این است که در عصر حاضر دیگر خودم را نمی توانم باز بشناسم که کی هستم و چی هستم و کجا هستم. بسیاری از ملتها و اشخاص در حال حاضر همین وضعیت را دارند و ما مسلمانها هم پس از رویاروئی با جهان جدید به شدت دچار همین سرگیجهها شدهایم.
امروز بر کلیه مقامات سیاسی و فرهنگی و دلسوز جهان اسلام، به ویژه آن عالمانی که مشغول دین فروشی نیستند فرض است استارت یک بازاندیشیِ نیرومندِ انتقادی همه جانبه را دربارۀ آنچه در این ۵-۶ دهه دربارۀ اسلام گفته شده بزنند؛ ما مسلمانان در بحران هستیم و باید تجدید هویت و تجدید حیات کنیم وگرنه در زیر خروارها حوادث این جهان متلاطم دفن خواهیم شد! اینکه بنشینند و مرتباً بنویسند طهارت چیه؟ نجاست چیه این ها چه مشکلی را از زندگی مسلمانان امروز حل می کند. رساله پشت سر رساله نوشته می شود، حوزه های علمیه ما پر شده از القاب پرطنطمه و دهشتناک!، اینها چه مشکلی را از زندگی مسلمانان امروز حل می کند. پیشتر نوشته ام وقتی واتیکان احساس خطر کرد «واتیکان ۲» را تشکیل داد که یک نشست بین المللی برای مسیحیت بود. در این نشست بین المللی تمام مغزهای متفکر درجۀ یک مسیحیت را جمع کردند، چندین سال این نشست طول کشید، مشکلات الهیاتی و دینیشان را یکی یکی با هم در میان گذاشتند؛ آموزه هایشان را شسته رفته کردند، آنچه که دیگر قابل عرضه و قابل دفاع نبود کنار گذاشتند و آنچه که قابل دفاع بود پذیرفتند و حتی آنچه را که لازم بود تولید کردند. ما فکر می کنیم در دین که نمی شود تولید کرد، دین فقط آن چیزی است که در گذشته گفته شده است. این حرف اصلاً درست نیست. همه ادیان بزرگ دنیا در مقطعهای حساس تاریخی تولیدات جدید داشته اند. واتیکان دریچه هایی جدید به روی روحانی های مسیحیت گشود. دستان آنها را باز کرد. آنها را با دنیای جدید آشنا کرد و راه سخن گفتن از دین در این دنیا را به آنها نشان داد. در حال حاضر در شهرهای بزرگ دنیا بسیار کم اتفاق میافتد که ببینید کشیشی خرافه می گوید چون به او می خندند. دیگر از این چیزها خبری نیست. اما در تهران ما چه خبر است؟ در رادیو و تلویزیون ما چه خبر است؟ من رادیو و تلویزیون خودمان را کم نگاه میکنم، برای اینکه نه تنها چیزی از آن یاد نمی گیرم، بلکه از دافعه شدید آن ناراحت میشوم اما گاهی که نگاه می کنم خرافههایی به طور رسمی از همین رادیو و تلویزیون به گوش می رسد که واقعاً تعجب آور است و متاسف میشوم، اوایل انقلاب از این خرافه ها خبری نبود، به تدریج اینها اضافه شده است.
به هر حال ما مسلمان ها احتیاج داریم به چنین نهضتی، به چنین حرکتی. باید به فکر نجات اسلام از افکار عقب مانده، از بیان های غیرقابل دفاع، از خرافه ها، از فتواهای ضدِانسانی و ضدِحقوق بشری باشیم، به وجود آوردن یک تفکر روشن دینی و صاف کردن را تفکر صحیح سیاسیِ عقلانی (نه قاطی پاتی کردن اینها با یکدیگر) وظیفه بزرگ ماست تا نسل آیندۀ ما بتواند در دین صحیح فکر کند و در سیاست صحیح عمل نماید.