هرمنوتیک جدید و فهم سنت نبوی
توقف در ظاهر کلام
مجتهد شبستری در ابتدای سخنان خود با بیان این که«هرمنوتیک» عبارت از «تئوری فهم» است، به شیوه رایج فهم در میان مسلمانان پرداخت، شیوه ای که قرنها با تکیه بر آن سنت پیامبر اکرم (ص) شرح داده شده است. وی فهم فقیهان در سنت نبوی را محور سخنان خود قرار داد و گفت: «فقهای ما سنت نبوی را شامل قول، فعل و تایید یا تقریر نبی اکرم دانسته اند. سخن در این است که فهم گفتار پیامبر و فعل و تقریر او تابع چه روشی میتواند باشد یا این فهم چگونه و از چه طریقی اتفاق میافتد. فقیهان به این پرسش چگونه پاسخ داده اند و تئوری فهم آنها چیست؟»
مجتهد شبستری در تشریح این موضوع گفت: «دانشمندان علم اصول درباره فهم میگویند که ما از ظاهر کلام هر متکلم و یا نویسنده ای به مقصود او پی میبریم. به این معنا که یک متکلم و یا نویسنده عاقل و حکیم با ظاهر کلام خود مقصود خود را میرساند و پیامبر هم عاقل و حکیم است و مقاصد خود را با ظاهر کلام خود رسانده است. آنها میگویند اگر ما به ظاهر کلام پیامبر عمل نکنیم، خداوند که مولای ماست، علیه ما احتجاج میکند و میپرسد چرا کاری را که پیامبر شما را به آن امر کرد، انجام نمی دهید و یا چرا کاری را که پیامبر شما را از آن نهی کرد انجام میدهید. اگر ما در پاسخ احتجاج بگوییم، چگونه میتوانستیم بفهمیم که به چه چیز امر و یا از چه کاری نهی میکند، پاسخ خواهیم شنید که این فهم از ظاهر کلام پیامبر آشکارا به دست میآید و شما موظف بودید به این ظاهر ترتیب اثر دهید و به مقتضای آن عمل کنید. ظاهر کلام پیامبر بر شما حجت است».
وی افزود: البته «این یک نظریه در باب فهم است؛ فهم یعنی فهمیدن مقصود متکلم از ظاهر کلام او. اما در این جا یک سوال اساسی مطرح میشود و آن این است که چرا مجاز نیستیم برای فهم کلام پیامبر از ظاهر کلام او عبور کنیم؛ به این معنا که تابع یکی دیگر از نظریات فهم دراین باب شویم».
وی گفت: «فقیهان در علم اصول میگویند حق عبور از ظاهر کلام پیامبر را نداریم. ظاهر کلام نبی یا معصومین حجت است. حق تفسیر را که همان عبور از ظاهر است، نداریم و باید فراتر از ظاهر نرویم.» شبستری در ادامه سخنان خود با اشاره به تاریخچه هرمنوتیک جدید گفت: «از قرن هفدهم میلادی به این سو نظریههای مختلفی در ارتباط با تفسیر و فهم متون در مغرب زمین مطرح شده است. این نظریات با آنچه که تا آن زمان مرسوم بود، تفاوت زیادی دارند. اگر تا پیش از آن، فهم متون به معنای تبعیت از «قاعدههای فهم» و بنا به دستور بوده، در نظریههای جدید فهم متون دینی و غیر دینی، فرآیندی عقلانی میشود. اگر مطابق نظریههای سنتی، فهم متون دینی از طریق پیروی از مراجع دینی امکان پذیر میشد، در این نظریهها سعی میشود حجیت مراجع بیرونی کمرنگ شود»؟
وی گفت: «بنا به هرمنوتیک جدید که تقریباً از قرن هجدهم شروع شده به دست آوردن مقصود متکلم از ظاهر کلام او تنها یکی از نظریات در باب فهم است و پاره ای از نظریات معتبر دیگر میگویند که نباید و یا نمی توان در ظاهر کلام توقف کرد و باید از آن عبور کرد.» وی برای توضیح این مطلب به نظریات شلایر ماخر، دیلتای و گادامر به طور مختصر اشاره کرد.
بازسازی تفکر متکلم
مجتهد شبستری در تشریح نظریه شلایر ماخر گفت: «بر مبنای نظر شلایرماخر[۱] تفکر مولف یا متکلم در مقام فهم باید بازسازی شود و این کار در صورتی میسر است که از ظاهر کلام وی عبور کنیم. او میگفت، تنها از این طریق است که میتوانیم به فهم صحیحی از کلام برسیم، اگر به ظواهر بسنده کنیم و در سطح کلام بمانیم، دیگر فهمی حاصل نمی شود. آنچه باید خواند، تنها مکتوبات و سطرهای نوشته شده نیست. در لا به لای سطرهای نوشته شده سطرهای سفیدی نیز وجود دارد که آن راهم باید خواند. هر انسانی که چیزی میگوید یا مینویسد، هرگز نمی تواند تمام آن چه که درون او هست را بیان کند. آنچه که گفته یا نوشته میشود، تنها بخشی از محتویات درون گوینده یا نویسنده است. اگر به ظاهر کلام قناعت کنیم، هرگز فهم صحیح حاصل نخواهیم کرد چون از آن محتویات غافل مانده ایم».
هرمنوتیک دیلتای
مجتهد شبستری سپس به نظریه دیلتای[۲] در مواجهه با متن رسید، نظریه ای که محقق را وادار به جست و جوی یک «امر تاریخی» میکند؛ جست و جو در زندگی متکلم و یا مولف. شبستری اظهار داشت: «آنچه نویسنده ای مینویسد یا متکلمی میگوید، بازتابی است از زیستن وی و شرایط آن. این زیستن یک زیستن تاریخی با تجربههای زندگی است؛ متحول است و نه ثابت. به عنوان مثال، اگر شما بخواهید درباره جامعه ای مطالعه کنید، تنها خواندن کتاب درباره آن جامعه و بررسی دادههای مربوط به آن از بیرون، کافی نیست. باید سعی کنید که به دنیای «زیست محیط» مردم آن جامعه نفوذ کنید و شرایط و محتویات زیست محیطی آنها را از درون بفهمید. سبب این که اقوام و ملتها یکدیگر را نمی فهمند این است که به زیست محیط درونی یکدیگر نفوذ نمی کنند».
وی اضافه کرد: «دیلتای معتقد بود، برای فهم یک نویسنده یا یک متکلم باید به زیست محیط درونی او نفوذ کنیم و ببینیم که او چگونه و با چه تجربههایی زندگی کرده است، آمال و آرزوهایش چیست، مشکلات و دردهای روحی او از چه جنسی است، به جهان چگونه نگاه میکند و چه نسبتی با آن برقرار کرده و … نوشته یا گفتار، بخشی از زیستن است و این بخش تنها به عنوان جزیی از کل زندگی نویسنده و متکلم قابل فهمیدن است. ما نمی خواهیم تفکر متکلم یا نویسنده را بازسازی کنیم، بلکه میخواهیم به زندگی او نفوذ کنیم و آن را به عنوان یک «امر تاریخی» از درون بفهمیم، آن هم در زمینه تاریخی و مستقیم عصر او.
گفت و گوی تاریخی گادامر
گادامر دیگر متفکری بود که مجتهد شبستری به تشریح اندیشه او پرداخت. وی اظهار داشت: «گادامر[۳] میگوید، کسی که سخنی میگوید یا چیزی مینویسد، در واقع در یک گفت و گو شرکت میکند، گفت و گویی که پیش از او وجود داشته است. به عبارت دیگر، هر متکلم یا نویسنده به گفت و گوی موجود از پیش حاشیه میزند».
او اضافه کرد: «هیچ فردی ابتدا به ساکن، سخنی را مطرح نمی کند. سخن او ادامه گفت و گویی است که در جامعه او وجود داشته است. این یک گفت و گوی تاریخی است؛ جماعتها به گفت و گوی تاریخی مشغول هستند. هر فردی از جماعت به نوعی در آن گفت و گو شریک است. برای فهم یک کتاب یا هر متن دیگر در وهله اول باید از آن گفت و گو آگاه باشیم و سپس در بستر آن گفت و گو، کتاب یا هر متن دیگری را تحلیل کنیم. باید به این گفت و گو وارد شویم، ببینیم از چه زمانی آغاز شده و چه مسیری را طی کرده، چه محتویاتی دارد. فهم ما از هر متن در واقع فهمی از «سنت» است. در پرتو عناصری از خود سنت و این جا است که مساله پیش فهمها در نظر گادامر بسیار اهیمت پیدا میکند. واضح است که این فهم بدون عبور از ظاهر کلام محقق نمی شود.» البته این سه نظریه در این جا از باب نمونه توضیح داده شد وگرنه نظریات دیگری هم وجود دارد.
اجتناب از هرمنوتیک جدید چرا؟
مجتهد شبستری در ادامه سخنان خود باب بحث دیگری را گشود و به طرح پرسشی درباره چگونگی فهم مسلمانان از سنت نبوی پرداخت. شبستری گفت: «چرا مسلمانان مجاز نیستند سنت پیامبر اکرم را با روشهای هرمنوتیک جدید مطالعه کنند و بفهمند؟ چرا مسلمانان مجاز نیستند که با نفوذ به زیست محیط درونی پیامبر به عنوان یک «امر تاریخی» او را بفهمند؟ یا پیامبر را شرکت کننده ای در یک گفت و گوی موجود از پیش تلقی کنند، کسی که به این گفت و گو حاشیه زده اما در عین حال تاثیری شگرف بر این گفت و گوی تاریخی گذاشته است؟ عبور از ظاهر کلام و فعل و تقریر پیامبر اکرم چرا مجاز نیست؟»
شبستری اضافه کرد: «متاسفانه این پرسشها هیچ گاه به بحث گذاشته نمی شود. من و امثالهم خواهان دامن زدن به این بحث بسیار اساسی هستیم. توقف در ظاهر کلام پیامبر و پی بردن ار آن به مقصود متکلم، که در حوزههای علمیه متداول است چرا درمورد این نظریهها و اعتبار آنها بحثهای جدی در حوزه علمیه و در مباحث اصول و یا به صورت مستقل صورت نمی گیرد تا بفهمیم که کدام یک از آنها قابل قبول تر است؟ چرا نظریه توقف در ظاهر کلام این قدر قداست پیدا کرده که هیچ کس حاضر نیست اعتبار آن را از بین ببرد؟»
وی با اشاره به موافقان نظریه سنتی فهم گفت: «پاسخ آنها این خواهد بود که ما نمی توانیم چنین کاری کنیم چرا که پیشوایان دین با قول و فعلشان به ما نشان داده اند که باید از همان نظریه توقف در ظاهر کلام که در عصر آنها شیوه معمول و عرفی فهم بود تبعیت کنیم. در اصطلاح اصول این را میگویند که «حجیت ظواهر کلام» به «حجیت» خود پیامبر و امام استناد دارد اما این سخن تمام نیست. این مطلب که پیامبر و امام از ما چنین خواسته اند و چنین گفته اند و چنین عمل کرده اند و نظر آنها چنین بوده است و امثال این تعبیرات، همه اینها مبتنی بر گونه ای فهم و قول و فعل و تقریر آنها است. سوال این است که این فهم، خود بر کدامین نظریه فهم استوار گردیده است؟ آیا جز این است که برای فهم پیامبر و امام، قبلاً باید یک نظریه فهم داشته باشیم که خودمان با موازین علمی آن را انتخاب کنیم. بعضیها میگویند اگر بخواهیم پیامبر یا امام را به عنوان «شارع احکام ابدی» بفهمیم، راهی جز توقف در ظاهر کلام تشریعی آنان نداریم. پاسخ این مطلب این است که اگر بتوانیم با مراجعه به متون پیامبر و امام در زمینه حکمت عملی، آنان را تایید کنندگان اصول و ارزشهای اخلاقی عام بشریت تلقی کنیم و بدانیم که احکام شرعی بیان مصداقهای آن اصول در عصر خودشان است (که میتوانیم و شواهد قانع کننده برای آن هست) در این صورت چه الزامی برای تثبیت نظریه «توقف در ظاهر کلام» داریم؟ چرا مجاز نیستیم آنچه را از ظواهر به دست میآید تفسیر کنیم؟»
شبستری در خاتمه سخنان خود گفت: «این جمود و تحجر که از راه اصرار بر نظریه توقف در ظواهر کلام بر جهان اسلام حکمفرما شده، ثمره تلخ حکومت عباسیان است که برای تحکیم دینی حکومت خودشان از اسلام یک تفسیر «دگماتیک» به وجود آوردند و از آن به جای «دین اخلاق»، یک «دین احکام» ساختند و پرداختند تا تضمین کننده مشروعیت آنان نزد مسلمانان باشد. آنان در فکر حفظ امپراتوری خود بودند و نه درصدد بیان حقانیت معنوی و اخلاقی آنچه پیامبر اسلام آورده بود«.
گزارش روزنامه اعتماد ملی ۲۶ اسفند ۱۳۸۵ از سخنرانی محمد مجتهد شبستری در همایش حکمت و بازتاب سنت نبوی در دانشگاه تهران
۱٫ Schleiermacher
۲٫ Dilthey
۱٫ Gadamer