یادداشتهای فلسفی (۷): هرمنوتیک جدید یک دانش تجربی است و نه نظری
محمد مجتهد شبستری/
۱ – بیستوچهار سال از انتشار کتاب هرمنوتیک، کتاب و سنت میگذرد. در آن کتاب بعضی از مسایل و موضوعات هرمنوتیک جدید (هرمنوتیک فلسفی به معنای اعم) بیان شده بود و با نظر به آنها در بارۀ تفسیرهای سنتی کتاب و سنت نزد فقیهان و مفسرانِ مسلمان پارهای بحثهای تحلیلی انتقادی طرح کرده بودم. این کتاب در این مقام نبود که یک نظریۀ جامع هرمنوتیکی ارائه کند. وقتی به سایر نوشتهها و گفتههای خودم در باب هرمنوتیک جدید نگاه میکنم میبینم همۀ آنها همینطور بودهاند. آنها فقط طرح این یا آن مسئلۀ هرمنوتیکی بوده و نه ارائۀ یک مکتب جامع هرمنوتیکی. در این میان تنها درسگفتارهای پنجاه و چند جلسهای شفاهی من در باب هرمنوتیک جدید که در حسینیۀ ارشاد القا شده و در وبسایت من قابل شنیدن است، یک استثنا بوده؛ چون قسمت عمدۀ آن درصدد بیان کلیات نظریۀ گادامر به صورت اختصار بوده است.
۲ – حقیقت این است که صاحب این قلم در ۲۴ سال گذشته با همۀ کوششهایی که نموده و با تمامی بحثهای مفید و غیرمفید و جدلها و ردوقبولهایی که بهوجود آورده شاید تنها توانسته باشد اجمالاً به مفسران کتاب و سنت در قلمرو زبان فارسی (به ویژه در حوزههای علمیه) این آگاهی را منتقل کند که در عصر حاضر دانشی وجود دارد که «هرمنوتیک جدید» نامیده میشود و بر کلیۀ اهل تفسیر متون فرض است به این دانش عمیق و گسترده اهتمام ورزند. در حال حاضر معتقدم این انتقال تا حدود زیادی صورت گرفته است و البته دانشورزان و صاحبنظران و ناقدان بسیاری در این اتفاق میمون مؤثر بودهاند. اما هنوز راه درازی در پیش است.
۳ – مسایل و موضوعات اصلی هرمنوتیک جدید هنوز به صورت منقح و کامل در حوزۀ زبان فارسی بیان نشدهاند. مفسران متون دینی هنوز از سرگیجهای که این انتقال برای آنها بهوجود آورده کاملاً به خود نیامدهاند و مواضع صریح و روشن و مستدل از سوی آنها دیده نمیشود. گویی همۀ ما وقتی با مسائل و موضوعات هرمنوتیک جدید درگیر میشویم مانند خوابگردها سخن میگوییم و این وضعیت در تاریخ علم سابقه دارد و کاملاً طبیعی است.
۴ – هرمنوتیک جدید (هرمنوتیک فلسفی به معنای اعم) زمانی در اروپا مطرح شد که دوران تاریخساز «رفورماسیون» مسیحیت و پیدایش اختلافات اساسی در چگونگی فهم کتاب مقدس این پرسش اساسی فلسفی مطرح شد که اساساً فهمیدن متون چیست.
اما حادثه و مسئلهای که بیش از همه در پیدایش این رشتۀ فلسفی تأثیر گذاشت این بود که این بود که اروپاییها پس از رنسانس متوجه شدند که آنها علاوه بر علوم طبیعی که با طبیعت سروکار داشت، در حال تجربه کردن یک «عالم جدید» هستند که عبارت است از «عالَم انسانی». وقتی این تجربه شدت پیدا کرد این پرسش فلسفی سترگ پدید آمد که این تجربۀ جدید چگونه قابل فهمیده شدن است. هرمنوتیک فلسفی به معنای اعم درحقیقت، تحلیل فلسفی تجربۀ جدید اروپاییان بهوسیلۀ خود آنها بود. بنابراین باید گفت هرمنوتیک جدید در حقیقت یک «دانش تجربی» است و نه یک «دانش نظری».
۵ – اگر تحلیل فوق را بپذیریم بهدرستی میفهمیم چرا جهان اسلام هنوز قادر نشده هرمنوتیک جدید خود را پدید آورد! علت این است که عالمان دینی مسلمانان چنان در داخل سنتهای برساختۀ خود مغروق هستند که هنوز تجربهای از عالَم انسانی که غیر از عالَم طبیعت است برای آنها پدید نیامده است.
این است معضل اصلی فرهنگی مسلمانان در مواجهه با جهان حاضر و پذیرفتن واقعیتهای اجتنابناپذیر آن.