داود فیرحی: برای استاد مجتهد شبستری

داود فیرحی/
۱۴ دی ۹۶

نگارنده در کوته‌نگاشت‌های پیشین اشاره داشتم که برای سنجش دقیق تر از ماهیت و ارزش «دانش فقه» لازم است این دستگاه دانش را از چهار چیز دیگر تفکیک نمود؛ الف) تاریخ فقه؛ ب) فتواها و نظریات فقهی؛ ج) ایدئولوژی‌های فقهی؛ د)سیرۀ عملی فقیهان.
استاد اندیشمند جناب آقای مجتهد شبستری ذیل عنوان «عبور از اعتبار شرعی دانش فقه»، نوشته اند: «این نکات مهم … مورد پذیرش اینجانب هم هست». سپس تأکید نموده اند: «دانش فقه یک دانش عملی است که با سایر دانش‌ها یک تفاوت اساسی دارد و آن این است که در سراسر تاریخ اسلام، صاحبان این دانش (فقیهان) آراء و فتواهای خود را به مثابه «احکام الهی» اعلام کرده‌اند». این گزاره اهمیت زیادی دارد؛
الف) به درستی اشاره کرده اند که «فقه، دانشی از جنس دانش‌های عملی است»؛ علم عمل است و از این حیث، قرینه حکمت/ فلسفه عملی نزد یونانیان و…است. هر دانش عملی (از جمله فقه) در عین حال که روشمند است، اما تابعی از عمل است و به همین اعتبار به تناسب زمان و مکان مختصات ویژه‌ای می یابد. هدف فقه توانمندسازی انسان مسلمان است در تصمیم بر این که در هر شرایطی چرا و چگونه باید تصمیم و اقدام به عمل نماید.
ب) وظیفه سازمانی دانش فقه، «استنباط احکام شرعی از ادله تفصیلی»، و به تعبیر امروز، استخراج قوانین از منابع است و روش‌شناسی ویژه خود را دارد. درست است که کار فقیهان اجتهاد در استخراج احکام شرعی است، لیکن هرگز بدان معنی نیست که هر حکم و فتوایی «به مثابه حکم الهی» تلقی شود؛ بلکه رأی و فتوای هر مجتهدی، صرفاً فرضیه‌ای بین دیگر فرضیه های اجتهادی است که ممکن است مطابق یا نامطابق با حکم الله باشد. مثل هر فرضیۀ علمی دیگر قابلیت «ابطال‌پذیری» دارد و حجیت و اعتبارش تا اطلاع ثانوی بیش نیست.
ج) چنین می‌نماید که استاد شبستری، به رغم اذعان به ضرورت تمیز بین دانش فقه و آراء/فتواهای فقیهان، هم‌چنان این تمایز را جدی نمی‌دانند، و از این که فقیهانی فتواهای خود را به مثابه «احکام الهی» اعلام کرده‌اند و آنان پیش‌فرض‌های خاصی هم داشته‌اند، به این نتیجه می‌رسند که آن پیش‌فرض‌های مورد بحث در «نقد بنیادهای فقه و کلام» را به خود دانش فقه نیز تعمیم و سرایت دهند.
د) آیا این همان تکرار«تلۀ» امام محمد غزالی در جهت عکس آن نیست که جامعۀ مسلمانی را مدت‌ها وارد ستیز با فلسفه نمود؟ غزالی تسامح تحلیلی بزرگی داشت؛ نقد فیلسوفان را با نقد فلسفه خلط نمود و جامعۀ مسلمانی از تهافت الفلاسفه عملاً به تهافت الفلسفه کشیده شد و یوسف عقل مادام‌العمر به زندان رفت. اکنون نیز جای این هشدار وجود دارد که مرزهای نقد فقه و آراء/فتواهای فقیهان چنان درهم آمیزد که «تله غزالی» دوباره تکرار شود و این بار از تهافت آراء فقیهان به تهافت فقه.

به نقل از کانال دکتر داود فیرحی