چگونه مبانی کلامی و فقهی فرو ریخته اند

محمد مجتهد شبستری

در مقالات قرائت نبوی از جهان بر این مدعا پای فشرده‌ام که فهم و تفسیر همگانی (بین الاذهانی) متن و کلام قرآن، تنها در صورتی میسر است که آن متن و کلام را مانند همه متن‌ها و کلام‌های زبانی دیگر موجودی پدید آمده در جهان بین الاذهانی انسانی و پرداخته شده به وسیله انسان و گفتار انسان به شمار آوریم. در آن مقالات به تفصیل دلیل‌هائی بر این مدعا اقامه کرده ام که شاید بتوان ملخص آن‌ها را چنین بیان کرد:

۱- متن قرآن از جنس زبان انسانی است و زبان انسانی بنا به تجربه ما تنها در زیست جهان مشترک تاریخی اجتماعی و بین الاذهانی انسان‌ها پدیدار می‌شود و معنا و مفهوم پیدا می‌کند (کلام می‌شود) و قابل فهم و تفسیر بین الاذهانی می‌گردد. اگر فرض کنیم معجزه ای واقع شود و متنی مرکب از الفاظ و جملات عربی یا هر زبان دیگر پدید آید، آن متن به صورت بین الاذهانی قابل فهم و تفسیر نخواهد بود.

۲- پدیدار شناسی فهم و تفسیر همگانی (بین الاذهانی) متن قرآن نشان می‌دهد که آنچه عموم انسان‌ها در مقام این فهم و تفسیر بدون واسطه به صورت تجربی با آن روبرو می‌شوند، همانا فقط فعالیت گفتاری (کلام) یک انسان مدعی نبوت است که این متن را برای مخاطبان می‌خواند. بنابر این متعلَق فهم و تفسیر بین الاذهانی مخاطبان چیزی غیر از این فعالیت زبانی انسانی (سخن گفتن انسان مدعی نبوت) نیست. حتی اگر او بگوید این الفاظ و جملات را از جایی می‌شنود و بازگو می‌کند در مقام فهم و تفسیر بین الاذهانی آنچه قابل فهم و تفسیر است همین مدعای اوست که به اجزاء مختلف قابل تحلیل است و نه خود آن متن که او ادعای دریافت آن را دارد.

۳- از یک متن که به زبان انسانی پدید آمده جز کلام انسانی به دست نمی‌آید  و چون متن قرآنی به زبان انسانی است از آن متن جز کلام انسانی به دست نمی‌آید. زبان قرآن و کلام قرآن هر دو انسانیت دارد. البته چون انسانیت ذو مراتب است. ممکن است یک کلام انسانی از نظر محتوا بسیار ژرف و از نظر شکل در نهایت فصاحت و بلاغت باشد. اما کسی نمی‌تواند اثبات کند که پدید آوردن این محتوای ژرف و فصاحت و بلاغت فوق العاده از خود آن انسان ساخته نبوده است.

سخن زیر نیز به این سه دلیل اضافه می‌شود:

دلیل معتبر تاریخی درون دینی‌ای در دست نداریم که به صورت اطمینان بخش نشان دهد پیامبر اسلام (ص) که متن قرآن به او منسوب است انتساب متن و کلام قرآنی به خود را نفی کرده است. نه تنها چنین دلیلی درست نیست بلکه در متن قرآن شواهد بارزی وجود دارد که نشان می‌دهد پیامبر و مخاطبان او کلام قرآنی را کلام محمد(ص) می‌شمرده اند. با این تفاوت که پیامبر می‌گفت من با امداد الهی این سخنان را می‌گویم اما منکران نبوت او می‌گفتند این‌ها محصولات و یا اقتباسات و یا توهمات بشری است (نگاه کنید به مقاله قرائت نبوی از جهان (۱).

بنابر این گزاره اخباری «خدا از طریق عین الفاظ و جملات قرآن با محمد(ص) سخن گفته است» دلیل درون دینی ندارد.

***

اکنون فکر می‌کنم پس از بیان چرخش هرمنوتیکی در مفهوم وحی در الهیات مسیحی که چند روز پیش در همین وب سایت تفصیل آن را به آگاهی خوانندگان گرامی رساندم ذهن آنان آماده باشد دلیل چهارم را نیز به  صورت زیر به دلائل پیشین خود اضافه کنم:

در عصر حاضر بحث‌های دقیق فلسفی نشان می‌دهد که ما انسان‌ها نمی‌توانیم وجود خداوند را با دلیل اثبات کنیم (گرچه مومنان به وجود خداوند ایمان دارند و این ایمان معقول است) وقتی نمی‌توانیم وجود خدا را با دلیل اثبات کنیم نمی‌توانیم ادعا کنیم که خداوند در یک زمان و مکان معین با یک انسان مشخص (محمد ص) با الفاظ و جملات متن قرآن سخن گفته است (حادثه وحی واقع شده است) از خدائی که وجودش ثابت نشده نمی‌توان این گونه خبر داد که او سخن گفته است.

نتیجه این استدلال‌ها این است که این مدعا که خداوند با عین الفاظ و جملات قرآن با حضرت محمد سخن گفته و او آن سخن را به صورت قرآن حاضر برای ما نقل کرده و ما می‌توانیم از آن فهم و تفسیر بین الاذهانی به دست آوریم،  نه تنها دلیل درون دینی ندارد، بلکه معقول نیست. این مدعا به این جهت معقول نیست که چندین دلیل فلسفی برون دینی که در پیش آورده ایم از طرح آن ممانعت می‌کنند (۱).

متکلمان اسلام که در دام گزاره اِخباری «خدا از طریق متن قرآن با محمد سخن گفته است» گرفتار شده بودند کوشش کردند با اثبات «معجزه بودن قرآن» از این دام رها شوند اما موفق نگشتند چون اثبات معجزه بودن قرآن ممکن نیست.

فیلسوفان و عارفان مسلمان که از گزاره «خدا وجود دارد» به گزاره «هستی خدا است» عبور کرده بودند از تعبیر «خدا سخن گفته است» هم عبور کردند و قرآن را کلام الهی متمثل دانستند که در سامعه نبی شنیده می‌شد و او آن را برای مخاطبان می‌خواند. اگر چه این نامگذاری گزارۀ اخباری نبود بلکه توصیف بخشی از هستی بود، اما همین نظر هم ویژگی‌های زبان و کلام انسانی را که برشمردیم از متن قرآن می‌ستاند و آن را از قابلیت فهم و تفسیر بین الاذهانی همگانی می‌انداخت و به این جهت فهم و تفسیرهای آن عارفان و فیلسوفان به جای تفسیر متن، تطبیق به متن از آب درآمد.

٭٭٭

نتیجه مهم سخنان پیشین این است که قرآن تنها به مثابۀ یک پدیدار انسانی، متن زمینی، تاریخی و اجتماعی قابل فهم و تفسیر است ولاغیر. وقتی به اینجا می‌رسیم ناگهان تجربه می‌کنیم که در قلمرو هرمنوتیک مدرن سکولار گام می‌زنیم و درمی‌یابیم که کلیه آن آراء و مبانی کلامی و کوشش‌های اصولی و فقهی (اجتهاد) که بر گزاره «خدا به وسیله متن قرآن با محمد سخن گفته است» و یا نظریۀ «قرآن کلام متمثل و مسموع الهی در صامعه نبی است» استوار شده بودند، فرو ریخته اند.

تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل

________________

صاحب این قلم کوشش‌های مصرانۀ پاره‌ای از اندیشوران را برای معقول ساختن این مدعا موفق نمی‌بیند. نگاه کنید به مقاله آرش نراقی با عنوان «منطق اصلاح فکر دینی» در وبسایت شخصی او.