تنقیح محل نزاع با فقیهان (بخش اول) – حضرت محمد (ص) قانونگذار نبود و قرآن کتاب قانون نیست

تنقیح محل نزاع با فقیهان

حضرت محمد (ص) قانونگذار نبود و قرآن کتاب قانون نیست

مجتهد شبستری

فردا یکشنبه ۱۷ ربیع الاول سال ۱۴۳۵ قمری نزد شیعیان روز میلاد حضرت محمد (ص) پیامبر اسلام است. به این بهانه می‌خواهم پاره ای از آنچه را که درباره آن پیامبر جهانی و میراث وی قرآن مجید تا کنون گفته‌ام یکبار دیگر در اینجا یادآور شوم و به تنقیح محل نزاع خود با فقیهان بپردازم.

۱- مهمترین میراث که از پیامبر اسلام باقی مانده قرآن مجید است. این کتاب حتی در آیات معروف به «آیات احکام» مشخصات یک متن قانونی را ندارد و چون این‌طور است نمی‌توان در مقام تفسیر آیات احکام این کتاب این مفروض پیشین را داشت که به تفسیر یک متن قانونی می‌پردازیم (چنانچه فقیهان چنین می‌کنند).

از بررسی تاریخی اوضاع و احوال فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی مکه و مدینه در عصر پیامبر و نیز پاره ای از آیات قرآن مجید به دست می‌آید که در آنجا عرف‌ها یی درباره نظام خانواده، ارث، مجازات سرقت، قتل، زنا، محاربه و… وجود داشت که نقش آن‌ها حفظ تداوم نظام اجتماعی اعراب بود. کسی آن‌ها را به عنوان قانون وضع نکرده بود و کسی آن‌ها را قانون تلقی نمی‌کرد و سخنی در باره ابدی یا موقت بودن آن قوانین نمی‌رفت. اصلا در مکه و مدینه حکومت وجود نداشت تا آن حکومت قانون داشته باشد. اکثر آن عرف‌ها پس از بعثت پیامبر نیز مورد موافقت وی قرار گرفت و در پاره‌ای از آن‌ها هم تعدیلاتی به عمل آمد و زندگی اجتماعی اعراب ادامه یافت. در آن زمینه‌ها پیامبر کاری جز عمل به عرف و یا تعدیل آن انجام نداد. در موارد دیگری خود پیامبر برای تنظیم امور جامعه امر و نهی‌هایی برای مومنان صادر کرد و دستور العمل‌هایی معیین نمود که هویت قانونگذاری نداشتند. فقط از مومنان خواسته می‌شد آن اوامر و نواهی را اطاعت کنند «أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» (نساء/۴/۵۹) در آن اوضاع و احوال کسی از قوانین الهی نفس الامری (لوح محفوظی) که همه انسان‌ها در همه عصرها مخاطب آن هستند سخنی نمی‌گفت (نگاه کنید: به مقاله پنجم از بخش اول کتاب هرمنوتیک، کتاب و سنت اثر این نگارنده و مقاله ایمان، سیاست و حکومت در همین سایت).

اگر این موافقت‌ها گاهی در قرآن یا سنت نبوی به اصطلاح علمای علم اصول با صیغه امر و نهی و مانند آن بیان شده این شکل‌های لفظی به هیچ وجه نمی‌تواند دلیل آن باشد که هویت استمرار عرف و اصدار اوامر و نواهی و دستور العمل برای مومنان از میان رفته و قانونگذاری جای آن را گرفته است. بنا به تحقیقات جدید در فلسفه زبان و هرمنوتیک شکل سمانتیکی متن تعیین کننده معنای واقعی آن‌ها نیست. معنا از چگونگی فعل گفتاری گوینده و کارکرد جملات در زمینه و متن تاریخی به دست می‌آید. اثبات این مطلب که در آن عصر قانونگذاری به جای استمرار عرف و اصدار اوامر و نواهینشسته است تنها در صورتی ممکن است که بتوان با شواهد تاریخی معتبر این مدعا را به صورت موجه تأیید کرد. اما چنین شواهدی در دست نیست. اما چنین شواهدی در دست نیست و بنا بر این استنباط قوانین الهی ابدی از قرآن مبنای علمی ندارد.

۲- آنچه تا کنون در باره تفسیر تاریخی احکام موجود در قرآن گفته‌ام همان است که در بند اول بیان کردم نه چیز دیگر. پاره‌ای از منتقدان آثار من تصور کرده‌اند من پذیرفته ام که در قرآن قوانین الهی بیان شده ولی می‌گویم این قوانین دو گونه است «ابدی» و «غیر ابدی» و آنگاه از من می‌پرسند معیار شما برای تشخیص قوانین ابدی از غیر ابدی چیست؟ این یک سوء فهم از مدعای من است. شاید آنچه در نوشته‌های من آمده که آنچه در قرآن ابدی است تأکید این کتاب بر ارزش‌های اخلاقی درجه اول است و نه مصداق‌های آن که تاریخی هستند، موجب آن سوء فهم شده است. در اینجا تصریح می‌کنم که منظور من مثلاً از ابدی بودن حکم مراعات عدالت در قرآن و تاریخی بودن حکم قصاص این نیست که در مورد اول یک قانون ابدی معین شده و در مورد دوم یک قانون موقت. اگر تعبیر حکم ابدی را مثلا در مورد عمل به عدالت به کار برده‌ام منظورم ابدی تلقی شدن مراعات عدالت از سوی جامعه‌های انسانی متفاوت در سلوک اخلاقی در همه عصرها است. این ابدی بودن از مطالعه تاریخ بشریت به دست می‌آید نه از متن قرآن. خواسته‌ام بگویم قرآن هم آنچه را انسان‌ها همیشه لازم المراعات تلقی کرده‌اند برای همیشه لازم المراعات تلقی کرده است و همینطور است موقت بودن حکم قصاص. معنای این موقت بودن در نظر من همین است که این حکم و مانند آن هویتی جز یک عرف متداول نداشته است و هیچ‌گاه قانون تلقی نمی‌شده است (نگاه کنید به ضمیمه ۱ از مقاله قرائت نبوی از جهان ۱۵ و نیز بخش آخر مقاله قرائت نبوی از جهان ۱).

۳- از من پرسیده‌اند که درباره ابدی بودن حکم عبادات که در متن قرآن آمده چون نماز، روزه، انفاق و… چه می‌گویم؟ آیا آن‌ها هم موقت است؟! پاسخ من این است که توصیه به این عبادات در قرآن جعل قانون نیست تا ابدی یا غیر ابدی باشد. عبادت‌ها هویتی دارند که به هیچ وجه در چهار چوب قانون و قانونگذاری نمی‌گنجند. عبادت کوششی انسانی است برای پاک شدن درون و تعالی روحی. عبادت «آیین» (تکنیک روحی) دارد نه قانون. چون هویت عبادت چنین است به کار رفتن صیغه امر چون «وَأَقِیمُوا الصَّلَاهَ» (بقره/۲/۴۷) و یا «أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاکُمْ» (بقره/۲/۲۵۴) یا «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ » (بقره/۲/۱۸۳) آنها را از هویت آیینی خارج نمیکند. و عبادت کردن نمی‌تواند مصداق عمل به قانون تلقی شود و چنان که پیشتر گفتم شکل سمانتیکی متون مبین معناهای واقعی آن‌ها نیست.

مقتضای طبیعت این آیین‌های دینی این است که نوعی التزام و استمرار می‌طلبند وگرنه به طور شایسته اثر بخش نمی‌شوند. بنا بر این غیر موقت بودن آن‌ها از این باب است که تجربه‌های بشری نشان می‌دهد که این آیین‌های عبادتی در صورتی که با زندگی سالم اخلاقی همراه باشند واقعا تعالی روحی می‌بخشند و این اثر اختصاص به این عصر یا آن عصر و این مکان یا آن مکان ندارد. این که در شکل‌های این آیین‌ها گاهی ایجاد چه تغییراتی ضروری است مسأله‌ای است روانشناختی نه فقهی چون ضرورت آن‌ها دائر مدار تأثیرات روحی آن‌ها ست.

در قرآن در باره نماز گفته شده «إِنَّ الصَّلَاهَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ» (عنکبوت/۲۹/۴۵) درباره فلسفه روزه گفته شده «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» (بقره/۲/۲۱) درباره فلسفه انفاق گفته شده «لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ» (آل عمران/۳/۹۲) و… این تعلیلات به خوبی نشان می‌دهد که عمل به قانون مطرح نیست، سلوک معنوی مطرح است.

امیدوارم در این یادداشت کوتاه محل نزاع خود با فقیهان را به درستی بیان کرده باشم.