مدارا – تحمل – بخش ۶*

۱۱ – از تأکید مجدّد بر این نکتۀ اساسی نباید غفلت کنیم که مدارا به‌معنای بی‌تفاوتی اخلاقی و دست کشیدن از ارزش‌ها و یا شکاکیت در برابر حقیقت‌هایی که هر شخص به‌صورت نسبی به آن می‌رسد نیست. در مدارا این مضمون وجود دارد که شخص مداراگر آن عقیده و عمل دیگران را که صحیح نمی‌داند و نمی‌پسندد تحمل می‌کند چون داشتن آن عقیده و ارتکاب آن عمل را حق دیگران می‌داند. با تفاوت‌گذاری هوشمندانه میان فضیلت «مدارا» و «آزادگذاری» نکته‌ای که گفتم به‌خوبی روشن می‌شود. در اینجا یک تحلیل تحقیقی که این موضوع را به‌خوبی از هم تفکیک می‌کند نقل می‌کنم: «در زبان روزمره، تساهل یا ویژگی متساهل بودن معمولاً به‌معنای تقاضا و خواست «به‌حال خود وانهادن» و «اجازه به هر کاری دادن» است، یا انعکاس اندکی از انگیزه‌هایی که در پس چنین حالتی قرار می‌گیرند. درواقع با این برداشت، تساهل، عدم واکنش، خودداری از دخالت و یا تحمل کردن بعضی امور است. در عین حال تساهل اشاره به شکل خاصی از عدم واکنش دارد که مبتنی بر دلایل اخلاقی و مجموعه ای از شرایط خاص است. تساهل باید به‌نحو بارزی از آزادگذاری[۱]، بی‌تفاوتی محض و پرهیزکاری بی‌چون و چرا جدا شود. برای مثال والدینی که رفتار بی‌ادبانۀ فرزندانشان را نادیده می‌گیرند یا عابری که ترجیح می‌دهد در توقیف فرد در حال جیب‌بری هیچ دخالتی نکند، افراد متساهل نیستند. آزادگذاری به نگرش اجتماعی اشاره دارد که در آن افراد آزاداند تا به طریقی که آن را بهترین شیوه می‌دانند عمل کنند. آزاد گذاشتن به‌طور ساده، به معنای اجازه ‌دادن است و با این توصیف به‌لحاظ اخلاقی خنثی است چرا که هیچ قضاوتی در بارۀ رفتاری که آزاد نهاده شده است وجود ندارد. برای مثال آزادی بیان گفتاری خاص، تشکیل جلسۀ سخنرانی یا تظاهرات به‌معنای پذیرش و یا عدم پذیرش آنچه گفته یا عمل می شود، نیست. در اینجا گفتار، جلسۀ سخنرانی یا تظاهرات نه خوب و نه بد است. وضعیت توأم با آزادگذاری از یک یا دو موقعیت می‌تواند ناشی شود: اول عقیده‌ای مرتبط با نسبی‌گرایی اخلاقی است، این که هیچ ارزش و معیار مطلقی وجود ندارد، یعنی اخلاق برای هر انسانی یک قضات شخصی است. برای مثال طبق این دیدگاه عملی منافی عفت عمومی وقتی که رفتار افراد دخیل در آن به شکل آزادانه انتخاب شده باشد، به‌طور اخلاقی می‌تواند درست تلقی شود. دومین منظر، بسیاری از حیطه‌های زندگی را از جایگاه اخلاقی بی‌معنا تلقی می‌کند. در اینجا نگرش «آزادگذار» نسبت به عمل منافی عفت عمومی، بیانگر این عقیده است که نکته‌ای که در این عمل با قضات اخلاقی زیر سؤال برد وجود ندارد، اصلاً یک عمل منافی عفت مسأله‌ای نیست که در مورد آن قضاوت‌های اخلاقی ارائه شود. معمولاً گفته می‌شود ویژگی بارز اخلاقی اجتماعی در غرب دهۀ ۱۹۶۰ آزادگذاری است. تغییر نگرش‌ها پیرامون اشکال متعدد رفتار، از بعضی اعمال منافی عفت عمومی گرفته تا استعمال مواد مخدر شاهدی بر این مدعاست. در بسیاری موارد بحث و گفت‌وگو پیرامون تسهیل و تعدیل هنجارهای اجتماعی و قواعد اخلاقی آشکار آزاد بود. برای مثال بعضی گروه‌های حامی اعمال منافی عفت عمومی می‌گفتند چنین اعمالی کاملاً تحت اختیار فرد بوده، در نهایت گرایش یا عدم‌گرایش به این اعمال از اعتباری یکسان برخوردار است. فرهنگ جوانان آن دوره خواستار آن بود که مسائلی نظیر لباس، ظاهر فردی و اخلاق خصوصی به خود افراد واگذار شود. با رد حاکمیت قواعد اخلاقی و مذهبی موجود، اخلاق آزادگذاری می‌تواند به شکلی از آنارشی (هرج‌ومرج) اخلاقی بدل شود. اما فقط آنارشیست‌ها به‌طور مستمر آمادۀ حمایت از آزادگذاری هستند چرا که تنها آنها خواستار سپردن تمام تصمیم‌های اخلاقی به افراد هستند. برای آنارشیست‌ها آزادگذاری بیانگر آرمان استقلال اخلاقی و شخصی است. دیگر اندیشمندان در ارتباط با رفتارهایی که بر سایر افراد یا کل جامعه اثر می‌گذارد، کمتر خواهان صحه نهادن بر آزادگذاری هستند. محافظه‌کاران به ویژه می‌ترسند که آنارشی اخلاقی افراد را از هدایت‌های اخلاقی ضروری محروم کند و جامعه را بدون ایجاد بنیادی برای عقاید اخلاقی مشترک به حال خود رها سازد.

تساهل اگرچه درمیان سوسیالیست‌ها و بعضی از محافظه‌کاران حامیانی داشته اما به سنت لیبرالی بسیار نزدیک‌تراست. تساهل از آنجا که دخالت کردن و تحمیل یا کنترل رفتار یا عقاید دیگران را رد می‌کند به آزادگذاری بسیار شبیه است. اما تساهل با آزادگذاری فرق دارد. بدین صورت که تساهل عدم مداخله علی‌رغم این واقعیت است که رفتار و عقاید دیگران پذرفته نشده یا مورد انزجار است. به بیان دیگر تساهل همانند آزادگذاری به‌لحاظ اخلاقی خنثی نیست و بیانگر بی‌تفاوتی اخلاقی یا نسبی‌گرایی اخلاقی هم نیست. تساهل شکلی از مداراست. تساهل وقتی وجود دارد که توانایی صریح برای تحمیل آرای فرد متساهل بر دیگری وجود دارد ولی او آگاهانه از آن صرف‌نظر می‌کند. مثلاً مسخره است برده‌ای را نسبت به اربابش متساهل توصیف کنیم؛ وقتی که انتخاب کرده علیه اربابش شورش نکند. به طور مشابهی زن پیری که با شوهر بی‌ادب و دشنام گویش بدون هیچ‌گونه رنجشی سر می‌کند به سختی می‌توان گفت نسبت به رفتار شوهرش تساهل می‌ورزد. اگر چه تساهل به‌معنای اجتناب از تحمیل خواست یکی بر دیگری است ولی به‌معنای عدم مداخله نیست. این واقعیت که از قبل یک قضاوت اخلاقی وجود دارد، فرصت آشکاری را برای تأثیر نهادن بر دیگران مهیا می‌سازد. اما چنین تأثیرنهادنی فقط در شکل عقلانی آن انجام می‌شود. مثلاً بدون شک بین دادن اجازۀ سیگار کشیدن به یک فرد و تحمل کردن دود سیگار افراد فرق وجود دارد. در مورد دوم سیگار کشیدن پذیرفته نشده و شاید مورد انزجار باشد و تلاش می‌شود فرد آن را کنار بگذار. اما در تساهل نیاز به این هست که اشکال مختلف چنین تلاش‌ها و تشویق‌هایی از طریق مباحثه و گفتارهای عقلانی اجرا شود. زیرا وقتی هزینه یا مجازاتی حتی در شکل محرومیت از حقوق اجتماعی بر فرد عمل‌کننده وارد می‌شود، انجام دوبارۀ عمل وی خودبه‌خود محدود خواهد شد. برای مثال نمی‌توان گفت نسبت به سیگار کشیدن کسی تساهل ورزده‌ایم وقتی به از دست رفتن دوستی‌ها و آسیب آیندۀ شغلی فرد می‌انجامد یا انجام آن فقط در محیط‌های معیشتی امکان‌پذیر می‌گردد. در واقع این‌ها یعنی تحمل هزینه و مجازات، مثال‌های خوبی برای عدم تساهل هستند که خارج از مباحثه و گفتارهای عقلانی به پیش می‌روند. به‌طور روشن رفتار نامتساهلانه به امتناع از پذیرش کنش‌ها، نگرش‌ها یا عقاید دیگران اشاره دارد. نه تنها در اینجا عدم پذیرش اخلاقی یا انزجار وجود دارد بلکه تلاش‌هایی نیز برای اعمال فشارهایی بر دیگران صورت می‌‌گیرد.

ولی واژۀ نامتساهل بدون شک به‌طور ضمنی دارای معنی تحقیر آمیزی است. درحالی که «تساهل» معمولاً قابل تمجید و حتی روشنفکرانه ارزیابی می‌شود – فرد متساهل صبور، با گذشت و فلسفی است – رفتار نامتساهلانه، مخالف غیرعقلانی نیست به چیزی است که می‌تواند مورد تساهل قرار گیرد. از این رو وضعیتی که در آن بر پایۀ نژاد، رنگ، جنسیت یا ایفای نقش جنسی بین افراد تفاوت قائل می‌شوند اغلب به‌عنوان عدم تساهل ارائه می‌گردد. آپارتاید در آفریقای جنوبی نمونۀ بارزی از عدم‌تساهل نژادی بوده است. تحمیل قواعد خاص پوشش و محروم سازی زنان از حیات عمومی و شغلی در بعضی از ملل جهان می‌تواند به‌عنوان عدم‌تساهل جنسی توصیف شود. البته برداشتی نیز وجود دارد که در آن تساهل می‌تواند دلالت بر ضعف یا فقدان شهامت اخلاقی داشته باشد. چرا که اگر چیزی «اشتباه» است مطمئماً باید آن را متوقف کرد و نه این که به آن تساهل ورزید. این جنبه از تساهل با واژۀ غیرقابل‌تحمل عنوان می‌شود. به این معنی که موردی دیگر پذیرفتنی نیست و یا در واقع دیگر نمی‌تواند پذیرفتنی باشد. در اینجا علت و بهانه‌ای برای تساهل نسبت به آنچه غیرقابل‌تحمل است وجود ندارد. بنابر این در شرایط و اوضاع خاص عدم تساهل نه تنها ممکن است قابل‌دفاع باشد بلکه حتی یک وظیفۀ اخلاقی می‌شود».[۲]

۱۲ – می‌توان گفت در جهان امروز، فضیلت مدارا و تحمّل بیش از همه از دولت‌ها مطالبه می‌شود. دولت‌ها با پذیرش تکثر فرهنگی، اعتقادی و تکثر منافع گروه‌های سیاسی جامعه‌ها می‌توانند اهل مدارا و تحمل شوند. بدون این پذیرش‌ها هرگز از مدارا و تحمل نمی‌توان سخن گفت. این پذیرش‌ها در صورتی ضروری می‌گردد که جامعه‌ای در ساخت‌های گوناگون فرهنگ و اعتقادات و منافع اقتصادی و سیاسی به کثرت گراییده باشد. جامعه‌های جدید با تفاوت شدت و ضعف در میان آنها عموماً چنین هستند و به این جهت مداراگری دولت‌ها در جهان امروز اجتناب‌ناپذیر است. در خصوص اعتقادات دینی نیز باید به واقعیت انکارناپذیر «پلورالیسم دینی» در جهان معاصر توجه کرد. «پلورالیسم دینی» اصولاً یک موضوع «برون دینی» است نه درون دینی و بحث دربارۀ آن بحث فلسفی است نه بحث کلامی. مسئله این است که در حال حاضر واقعاً اثبات قطعی حقانیت یا بطلان یک دین غیرممکن گشته است. مباحث فلسفی نشان می‌دهد ما با ادیان متعدد و متفاوت که هر کدام دلایلی برای مقبولیّت و حقانیت خود ارائه می‌کنند مواجه هستیم و این دلایل به آسانی و روشنی نه قابل‌نقض نهایی هستند و نه قابل ابرام نهایی. پس کثرت فلسفی ادیان واقعیتی است که خود را بر ما تحمیل می‌کند و نه یک عقیدۀ دینی یا کلامی که آن را می‌پذیریم یا رد می‌کنیم. یک متکلم و یا متأله می‌تواند از منظر درون دینی خودش علیه پلوارالیسم دینی فتوا صادر کند، امّا یک دولت هرگز نمی‌تواند چنین کاری کند. دولت تنها می‌تواند و باید واقعیّت «پلورالیسم دینی» را درک کند و براساس آن با اعتقادات متفاوت دینی مدارا نماید. البتّه مدارا را از دولتی می‌توان انتظار داشت که مشروعیّت سیاسی آن بر عقیدۀ دینی معیّنی استوار نباشد و یا آن عقیدۀ دینی، حداقل حقانیّت نسبی ادیان دیگر را نیز به رسمیّت بشناسد. در غیر این صورت دولت ناچار خواهد شد برای حفظ مشروعیت خود که پایۀ قدرت اوست ادیان دیگر را به گونه‌ای به حاشیه براند یا آنها را سرکوب کند و در نهایت به یک مدارا و تحمّل صوری تن دهد. هرچه دامنۀ اجتماعی، ارزشی و فرهنگی ادیانی که غیر از «دین دولت» است وسیع‌تر باشد تعارض دولت با آن گسترده‌تر و بحران‌های اجتماعی و سیاسی عمیق‌تر می‌گردد.

پاورقی

[۱] – permissireneness

[۲] – هیوز، ا (۱۳۷۷). «تساهل و آزادی»، ترجمۀ فردین علیخواه، روزنامۀ همشهری، شمارۀ ۱۷۲۶‏، ۵ دی ماه.
* تحریری از محتوای گفت‌وگو با روزنامۀ زن. به نقل از: مجتهد شبستری، محمد (۱۳۷۹). نقدی بر قرائت رسمی از دین، تهران: انتشارات طرح نو. صص. ۸۹-۶۳